سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 359967
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


این نوشتار متن سخنان دکتر سوسن شریعتی، فرزند دکتر شریعتی در بیست و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی است که در حسینیه ارشاد تهران ایراد شده است.

دوستان، باور بفرمایید، برای من، صحبت کردن از پشت این تریبون و از شریعتی، بی شباهت به جان کندن نیست. صحبت کردن، برای این که ما سال هاست به صدای بلند، در ملأ عام و به زبان پدری سخنی نگفته ایم و پچ پچ کردن، شده است طبیعت ثانویمان. از پشت این تریبون، چرا که سال ها خاموش است پس از آن که سال ها گفتگو داشته است؛ و از شریعتی، چرا که سال هاست به رغم زمان و زمانه حرف می زند. با ما حرف می زند و مدام ما را در برابر خود می نشاند با طنزی در نگاه و لبخندی بر گوشه لب. مشکل دیگر من این است که فرزند پدرم نیز هستم و از آن جا که رسم این است که همه آقازاده ها پیروان راه پدرانشان نیز باشند هر چه گفته شود به حساب همین رسم گذاشته می شود. اگر چه می دانیم که پیروی از رسوم رسم پدر من نبوده است. در این تنگنایی که هم باید معقول بود هم حرف حساب داشت، هم خوب حرف زد و هم حرف خوب، تنها تمهیدی که به ذهنم رسید این بود که از شما بخواهم که نسبت مرا با شریعتی فراموش کنید. هم دست و پای من بازتر خواهد شد و هم اغماض شما بیشتر.

شریعتی متفکری مسأله ساز بود مسأله ساز است برای خود، برای ما و برای دیگران. مسأله ساز بود برای خود، چرا که قالب ناپذیر بود ناراضی از آن چه که هست و در جست و جوی مدام برای دستیابی به حقیقت فرار به آن چه که باید باشد. در رفت و آمدی نفس گیر میان نیازهای انسانی خود و مقتضیات زمانه اش، میان موقعیت اجتماعی خود و وضعیت انسانی اش، میان عشق به مردم و دغدغه خویشتن خویش. و اما شریعتی مسأله ساز بود برای ما، چرا که ما را به چالش بی وقفه با خود، محیط پیرامون خود، قدرت های حاکم و عرف غالب دعوت می کرد. از ما می خواست که ثنویت الگوهای موجود را نپذیریم؛ برای این که گرفتار هیچ دیکتاتوری نشویم بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم. همه پیش فرض های سنتی تاریخی را به نقادی بکشانیم با سلاح شناخت و نقد به سراغ تجارب بشری رویم و این چنین طراح سرنوشت خود شویم و مسأله ساز بود برای دیگران، چرا که دکان های بسیاری را تخته کرد. و اما شریعتی متفکری مسأله ساز هست؛ ماند برای خود، چرا که خود را همواره در معرض بدفهمی قرار می دهد؛ در این تلاش برای یافتن راهی دیگر، آشتی دنیاهای به ظاهر ناممکن، این ساحت های متکثری که در او به یگانگی رسیده اند دوستان و دشمنانی پیدا می کند که به او بی شباهتند هم در دوستی شان و هم در مخالفتشان. و مسأله ساز است برای ما، چرا که به ما می گوید همه نهادهای سنتی اقتدار را به کناری بگذاریم؛ فریب استحمار کهن و نو را نخوریم؛ مذهب تاریخی را نپذیریم؛ غرب محقق را نقد کنیم؛ دیکتاتوری را به نام آزادی برنتابیم؛ دموکراسی را منهای عدالت اجتماعی نخواهیم؛ ایمان بیاوریم پس از شناخت؛ آزاد باشیم اما مسئول؛ به استقبال دنیاهای جدید برویم اما ریشه هایمان را فراموش نکنیم. و بالاخره شریعتی متفکری مسأله ساز است برای دیگران، چرا که کلامش دعوت مدام است به تغییر، تبلیغ نارضایتی، نقد گفتمان غالب است و ایجاد احساس مسئولیت است و در نتیجه دردسر ساز. به همه این دلایل شریعتی در کانون اصلی چالش های نظری و کشمکش های اجتماعی سه دهه اخیر باقی می ماند بی آن که متولی ای داشته باشد و وکیل مدافعی. اندیشه شریعتی اندیشه ایست معطوف به زندگی، به همه ساحت های آن، به انسان گوشت و پوست و استخوان دار، به انسان شرقی مسلمان ایرانی، این است که ما به رغم تغییر و تحولات اجتماعی فرهنگی سیاسی بسیار، او را در سر هر بزنگاهی بر سر راه خود می بینیم. شریعتی چنان که خود می گفت طراح یک پروژه است؛ پروتستانتیسم اسلامی. چرا چنین پروژه ای؟ خود می گوید، نقل می کنم: "تا همچنان که پروتستانتیسم مسیحی اروپای قرون وسطا را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را که به نام مذهب، اندیشه و سرنوشت جامعه را متوقف و منجمد کرده بود و سرکوب نموده بود بتواند فورانی از اندیشه تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد تا روح تقلیدی و تخدیری و تمکین مذهب فعلی توده را به روح اجتهادی تهاجمی اعتراضی و انتقادی بدل کند تا سلاح مذهب را از دست عواملی که به دروغ با این سلاح مسلح شده اند تا قدرت خودشان را اعمال کنند و یا از آن دفاع نمایند بگیرم و تا بدین وسیله جامعه بتواند با تکیه بر فرهنگ اصیل خویش به تجدید ولادت و احیای شخصیت فرهنگی خویش بپردازد و هویت انسانی خود و شناسنامه تاریخی و اجتماعی خود را در برابر هجوم فرهنگ غربی مشخص سازد."

و اما تحقق این پروژه چگونه میسر است و بر چه مؤلفه هایی استوار؟

مؤلفه اول، فهم و شناخت زمان تاریخی اجتماعی جامعه است. شریعتی پروژه خود را در یک ارتباط دو سویه میان آن چه که می اندیشد و آن چه که در جهان و جامعه رخ می دهد تعریف می کند. نقطه حرکتش امر واقع است نه مباحث انتزاعی مجرد. نقطه حرکتش جامعه ایست که به تعبیر او در پایان قرون وسطی قرار دارد و برای خروج از آن به ضرورت اصلاح دینی نیازمند است. و در پرتو همین روش از درغلتیدن در اندیشه های مجرد و کاذب، تقلیل واقعیت متکثر به یک الگو و پوشاندن لباس کوتاه نظریه بر قامت بلند واقعیت مصون می ماند. مؤلفه دوم، بازاندیشی نقادانه و پویای منابع سنتی معرفت دینی، از جا کندن سنن دینی و باورهای تاریخی و بازسازی آن ها با تکیه بر دو عنصر علم و زمان. علمی که از تحکم های متولیان رسمی دین آزاد گشته و زندانی صنعت و سرمایه داری نیز نشده باشد. علمی که معطوف به آینده، حرکت و تغییر است. ریسک را می پذیرد و به جنگ تعینات سنتی می رود. اما این تواضع را نیز دارد که دست از ادعای کنترل جهان و خود پسندی برداشته باشد. مؤلفه سوم، نگاهی نقاد و گزینشی و مستقل به تجربه و منابع معرفتی غرب، به منظور شناخت الگوهای متنوع رشد و انتخاب آگاهانه مدلی جدید برای سامان بخشی به نظم و مناسبات اجتماعی. در این موازنه منفی میان سنت و مدرنیته میان گذشته و ارمغان های غیر است که شریعتی تعادل اندیشه اش را حفظ می کند. در این دعوت به اتخاذ نگاهی انتقادی و باز اندیشانه نسبت به اصول و به تجارب، ما را به مواجهه ای آزاد با آینده ای پر مخاطره می کشاند و از سوی دیگر برای این کشف و شهود خط سیر راهنمایی نیز قائل می شود. مؤلفه چهارم، در نهایت معرفی انسانی خودآگاه و جهان آگاه است. انسانی که بر دو شاه بال عقل و عشق، آگاهی و تعصب، آزادی و ایمان، خود و دیگری، من و اجتماع، هجرت انسان از هست را به سوی باید باشد ترسیم می کند. خود می گوید: "ارائه انسان و جامعه ایده آل نه از طریق ارائه استاندارد چرا که انسان یا جامعه آرمان گرا و رونده به سوی نمونه های متعالی و ایده آلی خویش همواره در مسیر خود ضابطه های فیکس و قالبهای ثابت را فرو می ریزد و می شکند. جامعه و انسان ایده آل جاذبه ایست که جهت حرکت را تعیین می کند و نه شکل صعود را." شریعتی در طرح اندازی نظری خویش در گفت و گوی مدام با اندیشه ها، مکاتب و الگوهای دیگر است. از چه چیز نیست آغاز می کند تا بگوید چه چیز هست. مرزهای اندیشه خود را مدام در مقام مقایسه تعیین می کند. افق دید را تا آن جا که در توان دارد می گشاید تا امکان انتخاب را برای مخاطب وسیع ساخته و با ارتقای سطح آگاهیش از او دعوت می کند تا کلام او را گوش کند. در نتیجه از همان اول ابزار نقد خود را در اختیار شنونده قرار داده و نهایتاً جایگاه فکر خود را در این افق گشوده نشان می دهد. از همین رو اندیشه ای دارد مواج، با مرزهایی نه تعیین شده یک بار برای همیشه؛ و اندیشه ای در جست و جوی مدام آگاهی. رویکرد ایدئولوژیک به مذهب نیز در دعوت شریعتی رویکرد سیاه و سفید نیست. رنگین کمان است. قالب نیست کشف و شهود بی وقفه ممکن هاست. نه شکل بودن، نه بودنی بی شکل. ادامه غریزه در انسان است و حرکت خودآگاه به سمت تکامل به سوی شدن. و اما مسئولیت تحقق این پروژه از دید شریعتی به عهده چه کسی است؟ چنان چه خود می گوید به عهده روشنفکران مذهبی که پیامبران عصر غیبت اند. روشنفکر مذهبی کسی است که نسبت به وضع انسانی خویش در زمان و مکان آگاهی دارد. توجیه کننده وضع موجود نیست. رسالتش ایجاد آگاهی و دعوت است. رسالتش رهبری سیاسی نیست؛ خودآگاهی دادن به متن جامعه است. و اما مذهبی چرا؟ مذهبی است یعنی خودآگاه، دارای علم حضوری نسبت به خویشتن خویش، چشم دوخته در اعماق وجود. آنجا که عشق از آن سر می زند و نیز هنر و نیز خیر و نیز ایثار؛ آن چیزی که عقل نمی تواند بفهمد. بنابراین روشنفکر مذهبی در نگاه شریعتی دو وجه دارد. اول خودآگاهی دوم آگاهی اجتماعی و با تکیه بر این دو آگاهی به جنگ قاتلین آن می رود.        

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ