سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 359076
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


خب حالا با اطمینان می توان گفت دور مخملباف به پایان رسیده است، دوری که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد... از همان اول با کمال تأسف معلوم بود که مخملباف از آن تب های تند است که زود سرد خواهد شد، اما همان تندی و داغی مانع از آن بود که این برودت قریب الوقوع را باور کنند. اما امروز دیگر در وجود او باید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. "نوبت عاشقی" و "شب های زاینده رود" از لحاظ ساختار سینمایی به اولین کارهای دانشجویان بی استعداد سینما شبیه هستند و بنا بر این، اصلاً نباید درباره آن ها به عنوان فیلم سخن گفت.

آن چه که باعث می شد تا ما علی رغم آگاهی مان از تحولات فکری و درونی او سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را واداشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم.

مسأله مخملباف از "دست فروش" به بعد، فقر و عدالت بوده است بی آن که جواب را پیدا کند و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی دهد. فقط شک می کند و دیگران را به شک می اندازد و بعد هم رهایشان می کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است.

پیش قراولان ایجاد آن فضای مغشوشی که امکان ازاله هویت از انقلاب را رفته رفته فراهم کند باید افرادی باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پیوسته به دشمن. محسن مخملباف یکی از بهترین کسانی بود که می توانست این وظیفه را بر عهده بگیرد؛ سیاه اندیشی و عصبیت او سال ها بود که خود را در فیلم هایش به ظهور رسانده و گرگ ها را در کمین او نشانده بود. یک تحلیل درست از جلوه های تحولات فکری او در فیلم هایش می توانست به خوبی نشان دهد که مخملباف خودش نیز به همان دور باطلی گرفتار آمده است که "بای سیکل ران" در آن رکاب می زد و به مقصد نمی رسید. دیگر پرسوناژهای او نیز به مقصد نرسیدند، نه دست فروش، نه حاجی و نه دیگران...

آن چه که به ‌آنان این جرأت را بخشیده یکی تفرقه حاکم در میان ماست و دیگر، وجود افرادی چون مخملباف که به حریم هایی که روزی به آن اعتقاد داشته اند وفادار نمانده اند... مخالفان سیاسی داخلی و خارجی، این کارگردان را به عنوان "یک فرد حزب اللهی که از عقاید خویش برگشته است" می شناسند و به همین دلیل در هنگام نمایش فیلم های او، درست در نقاطی که نیش سیاسی به نظام می زند، تماشاگران جشنواره ای هم کف می زنند.

در جامعه ای که جبر موقعیت و شرایط بسیاری از جوانان کشور را واداشت تا خود را برای آزادی فدا کنند، جبر همان موقعیت و شرایط بچه مسلمان دیگری را هم واداشت تا خط بطلان بر هر چه داشت بکشد و در صف اصحاب هربرت مارکز و پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع کند! به راستی از جبر محیط چه کارها که بر نمی آید!

سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی


  

فیلم عروس توانسته است که از مرز تصنع فاصله بگیرد و به واقعیت تبدیل شود. در فیلم نامه هیچ چیز نیست که تو را مشکوک کند به آن که همه این ماجرا دامی است که کارگردان برای تو گسترده است تا به فلان پیام برسی. احساسی که من در غالب فیلم ها دارم و به همین دلیل بسیار کم اتفاق می افتد که برای دل خودم به سینما بروم؛ بیشتر به حکم وظیفه به سینما می روم و کمتر فیلمی است که بتواند مرا از احساس تصنع بیرون بیاورد.

البته من معتقدم که عروس فیلم بدی نیست و حتی از لحاظ مضمون یک فیلم اخلاقی است. مگر آن که بخواهیم چند کلوزآپ از خانم کریمی و یا زیبایی ایشان را جنایتی تلقی کنیم که هیچ چیز - حتی سیر اخلاقی فیلم که از دقیقه بیست به بعد در جهت نفی زندگی کادیلاک نشینان و هواداران سانتی مانتالیسم حرکت می کند- نمی تواند این جنایت را جبران کند!

                                         سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی


  

مبدعان لفظ سینمای متفکر، تفکر را نه در ذات و جوهر فیلم، که در مضامین و عوارض آن می جویند و با این ترتیب، اگر چه من اعتقادات آلفرد هیچکاک را دوست نمی دارم، اما فیلم های او را بیشتر از فیلم های تارکوفسکی، که تفکراتش را درباره تکنولوژی و تمدن غرب بیشتر دوست می دارم، فلسفی می دانم. فلسفه هیچکاک در ذات فیلم های او و کیفیت رابطه ای که با تماشاگر برقرار می کنند وجود دارد. حال آن که تفلسف تارکوفسکی در حد مضمون ظاهری و دیالوگ های فیلم های او توقف کرده است و به عمق نمی رسد. گذشته از آن که فیلم های او، چه از لحاظ داستان پردازی و چه از لحاظ کیفیت ساخت، منقطع از مخاطب و بی اعتنای به او هستند، درست مثل تابلوهای نقاشی مدرن، تئاتر مدرن، رمان مدرن و شعر مدرن.

هنرمند مدرن اصلاً دغدغه مخاطب ندارد و آثارش نوعی حدیث نفس است که تظاهر بیرونی یافته. منتقدان آثار مدرن نیز در جست و جوی رابطه ای قلبی با آثار هنری نیستند و هویت انتزاعی هنر مدرن در اینجا نیز خود را می نمایاند که نقد و بررسی آثار نیز صورتی انتزاعی یافته است. با سپری شدن دوران رمانتیسم، هنر مدرن اعتلای خویش را در انکار صور رمانتیک هنر می جوید و بنا بر این سینمایی که هم چون هنر محض نگریسته می شود نیز منتزع از مردم و به مثابه ثمره یک تلاش فردی، در آخرین مراتب، داستان را نیز انکار می کند و به مجموعه ای از قطعات جدا از هم که ارتباط میان آن ها فقط در تخیل آزاد و سیال کارگردان - سیال ذهن- وجود دارد، مبدل می شود (به یاد آورید فیلم های "آینه" و "نوستالژیا" را).

سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ