الهیون که با دیده خوشبین به نظام مینگرند، ادعا میکنند که نظام هستی نظام راستین است، نظام حق است، نظام خیر است، شر و باطل و ناراستی وجود عرضی و طفیلی و موقت و غیر اصیل دارد، آن که محور و مدار نظام هستی یا نظام اجتماعی بشر است، "حق" است: "فاما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض". و گفته میشود در مبارزه حق و باطل، حق پیروز است: "بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق". و گفته میشود دست تأیید خداوند پشت سر پیامبران راستین است: "إنا لننصر رسلنا و الذین امنوا فی الحیوه الدنیا و یوم یقوم الأشهاد. و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین. إنهم لهم المنصورون. و إن جندنا لهم الغالبون..." ولی با بیان گذشته این اصول مورد تردید قرار میگیرد. با بیان گذشته هر چند پیامبران و رسولان و سایر مصلحان گذشته تاریخ تبرئه میشوند، اما خدای پیامبران تخطئه میشود. راستی مشکلهای است. از طرفی قرآن نوعی دید خوشبینانه به جریان کلی جهان میدهد. قرآن اصرار میورزد که "حق" را محور هستی و محور زندگی اجتماعی انسان معرفی نماید. حکمت الهی نیز روی اصول ویژه خود مدعی است که همواره خیر بر شر و حق بر باطل میچربد، شر و باطل وجودهای عرضی و طفیلی و غیراصیلاند. از طرف دیگر، مطالعه و مشاهده تاریخ گذشته و حال نوعی بدبینی به نظام جاری ایجاد میکند و این تصور را به وجود میآورد که نظریه کسانی که مدعی هستند سراسر تاریخ "فجایع" و مظالم و حقکشی و بهرهکشی است، بیجا نیست. چه باید گفت؟ آیا ما در فهم نظام هستی و نظام اجتماعی انسان اشتباه میکنیم، یا در این اشتباه نمیکنیم، در فهم مقاصد قرآن اشتباه میکنیم که فکر میکنیم نظر قرآن به هستی و به تاریخ خوشبینانه است، یا در هیچکدام اشتباه نمیکنیم و این تناقض میان واقعیت و قرآن وجود دارد و غیرقابل حل است؟ ما این شبهه را تا آنجا که به نظام هستی مربوط میشود در کتاب عدل الهی طرح کرده و به لطف خدا آن را حل کردهایم و آنچه به جریان تاریخ و زندگی اجتماعی بشر مربوط میشود در یکی از بحثهای آینده تحت عنوان "نبرد حق و باطل" طرح خواهیم کرد و با عنایت حق نظر خود را در حل این شبهه بیان خواهیم کرد. خرسند خواهیم شد اگر صاحبنظران نظر خود را در این مسأله مستدلا ابراز دارند.
از این پس رأی بنده پیرامون آرای شهید مطهری است: به نظر بنده منظور دکتر شریعتی از خاستگاه، پایگاه اجتماعی است یعنی گروهی که بیشتر پیروان پیامبران راستین از آن هستند. و با نگاهی به تاریخ روشن است که پس از تلاش پیامبران راستین، مذهب شرک و توحید در میان بیشینه گروه حاکمان و محکومان وجود داشته است هرچند بسیاری از محکومان نیز به ندای پیامبران گوش فرا نداده اند؛ نه این که چرایی و از کجایی ایجاد مذهب شرک و توحید حاکمیت یا محکومیت این گروه ها باشد. و این که بیشینه حکومت های تاریخ از آن مشرکان بوده است نویدی است بر این که حکومت موحدان با تلاش مصلحان که از بامداد تاریخ آغاز گشته است سرانجام محقق خواهد شد و استثمار و استحمار مردمان به نام مذهب و به کام حاکمان پایان خواهد یافت. اما این که جبهه راستی همواره در طول تاریخ رو به پیشرفت بوده نیز حاکی از اصالت راستی است و در تقابل راستی و ناراستی است که حق نمود می یابد. و بدین رو همین که پیامبران از بامداد تاریخ موفق به هدایت بسیاری از مردمان شده اند و گهگاه حکومت مردمان را نیز به دست گرفته اند نشان پیروزی آنهاست؛ حال آن که پیروزی نهایی در راه است و آن هنگام راستی جهانگیر خواهد شد. و این که نظر دکتر شریعتی پیرامون مذهب شرک همین شرک اصطلاحی نبوده است چرا که بسیاری از حکام به نام توحید و به کام شیاطین بر موحدان حکم رانده اند و مدعی شرک نبوده اند. و اگر در این گفتار ایرادی بر دکتر شریعتی وارد باشد همین ایراد بر گفتار حضرت امام خمینی(ره) نیز وارد خواهد بود که از اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها و در یک کلمه اسلام آمریکایی سخن می گوید.
منبع سخنان شهید مطهری کتاب جامعه و تاریخ ایشان است.