سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 20
کل بازدید : 366233
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


این مطلب از وبگاه عبدالله شهبازی نقل می شود:

پدیده‌ای که با نام «قتل‌های زنجیره‌ای» در تاریخنگاری معاصر ایران به ثبت رسید، با قتل مجید شریف در 27 آبان 1377 آغاز شد. در نیمه شب جمعه 29 آبان 1377 اتوبوس حامل گروهی از بازرگانان آمریکایی مورد حمله قرار گرفت. این همان ماجرایی است که به عنوان نقطه عطف در فعالیت گسترده کمپانی‌های انگلیسی- صهیونیستی در ایران و آغاز شکل‌گیری «مافیای نفت و گاز ایران» شناخته می‌شود.  روز بعد، ساعت یازده شب شنبه 30 آبان 1377، داریوش فروهر و همسرش، پروانه اسکندری، در خانه‌شان به شکلی فجیع به قتل رسیدند. یکشنبه اوّل آذر 1377 اعلامیه گروهی به‌نام «فدائیان اسلام ناب محمدی مصطفی نواب» منتشر شد که مسئولیت حمله به اتوبوس بازرگانان آمریکایی را به عهده گرفت. امروزه ما آمران و گردانندگان این حادثه مشکوک را، که از جایگاه تعیین کننده در نفوذ بعدی کمپانی‌های صهیونیستی در ایران برخوردار است، با اسم و رسم می‌شناسیم. فرماندهی تیم عملیاتی فوق را فردی شیرازی به‌نام آقای ج. و. به دست داشت. پنجشنبه 12 آذر محمد مختاری، عضو کانون نویسندگان، ناپدید و روز بعد جسد او در پشت کارخانه سیمان شهر ری پیدا شد. 18 آذر محمد جعفر پوینده، عضو دیگر کانون نویسندگان، مفقود و شنبه 21 آذر جسد وی در پل بادامک شهریار پیدا شد. در همین روز، رئیس‌جمهور وقت، آقای خاتمی، کمیته ویژه‌ای را برای تحقیق درباره «قتل‌های زنجیره‌ای» تشکیل داد. دوشنبه 23 آذر 1377 مقام معظم رهبری در دیدار عمومی قتل‌های فوق را محکوم کردند.  

در 29 آذر دوّمین اعلامیه گروه مجهول «فدائیان اسلام ناب محمدی مصطفی نواب» منتشر شد که طی آن «اعدام انقلابی» داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده را به عهده گرفته بود. این گروه، که بعدها چند اعلامیه مشابه منتشر کرد، و می‌کوشید خویشتن را «عاشق ولایت و رهبری» نشان دهد، هیچگاه به‌طور رسمی شناخته نشد. تسمیه «مصطفی نواب» نیز مبهم مانده است. حدس می‌زنم نویسندگان بی‌سواد اعلامیه‌های فوق نام کوچک شهید سید مجتبی نواب‌صفوی، رهبر فدائیان اسلام، را به اشتباه «مصطفی» می‌نگاشتند. چنین بی‌سوادی‌های عجیب را بارها دیده بودم. زمانی حیرت زده شدم که دیدم یکی از مقامات ظاهراً دارای سوابق مفصل دینی «والسلام علی من اتبع الهدی» را به غلط «والسلام علی من التبع الهدی» می‌نویسد، این اشتباه را دائم تکرار می‌کند و  کسی تذکر نمی‌دهد!

شنبه 12 دی سید مصطفی کاظمی (موسوی) و مهرداد عالیخانی (صادق)، دو تن از مقامات وزارت اطلاعات، به اتهام هدایت این قتل‌ها دستگیر شدند. چهارشنبه 16 دی وزارت اطلاعات با صدور اطلاعیه‌ای قتل‌های فوق را به عنوان کار محفلی خودسر در این وزارتخانه اعلام کرد. سه‌شنبه 22 دی 1377 آقای حسینیان در برنامه‌ای به‌نام «چراغ»، که به‌طور مستقیم از تلویزیون پخش شد، مقتولین را «ناصبی» و «مرتد» خواند. این سخنان او، که موضع‌گیری صریح در مقابل دیدگاه مقام معظم رهبری بود، جنجالی بزرگ به‌پا کرد. در نتیجه، رهبری در خطبه نماز جمعه 25 دی به صراحت بار دیگر قتل‌ها را محکوم کرد و آن را، بر اساس تحلیل و شواهد و قرائن، به سرویس‌های توطئه‌گر خارجی منتسب نمود. رهبری انقلاب بعدها نیز، چنان‌که خواهیم دید، بر این نظر استوار ماند.  

دوشنبه 5 بهمن، سعید امامی (اسلامی)، معاون پیشین امنیت وزارت اطلاعات و مشاور وقت وزیر اطلاعات، دستگیر شد. سه‌شنبه 20 بهمن 1377 آیت‌الله دری نجف‌آبادی، وزیر اطلاعات، استعفا داد. چهارشنبه 26 خرداد 1378/ 17 ژوئن 1999 در ساعت 9:15 صبح سعید امامی با خوردن داروی نظافت در حمام بازداشتگاه اقدام به خودکشی کرد. او را به بیمارستان لقمان منتقل کردند. شنبه 29 خرداد 1378/ 19 ژوئن 1999، ساعت 9:40 صبح سعید امامی در بیمارستان درگذشت در حالی‌که میزان مسمومیت وی در حدی نبود که مرگش را سبب شود. بعدها، بسیاری از تحلیل‌گران مرگ سعید امامی را «مشکوک» ارزیابی کردند. دیدگاه مقام معظم رهبری نیز همین بود.

شنبه اوّل تیر 1378، پس از اقامه نماز جماعت، از ساعت 21:30 تا 24:15، جلسه سران سه قوه (آقایان خاتمی و ناطق نوری و محمد یزدی) و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام)، با حضور آقایان یونسی (وزیر اطلاعات) و نیازی (رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح) و سه تن مسئولان پرونده، در حضور مقام معظم رهبری تشکیل شد. در این جلسه رهبری برخی رهنمودهای مهم در زمینه رسیدگی به این پرونده ارائه دادند. بخشی از بیانات ایشان و آقای خاتمی، رئیس‌جمهور، به شرح زیر است:

«مقام معظم رهبری: من یک مقدمه‌ای عرض کنم. الان از لحاظ اطلاعاتی و فعالیت و جهاد اطلاعاتی کشور در یک وضعیت بسیار حساسی است. اگر آن را تشبیه به یک مسئله محسوس کنیم باید گفت قطار اطلاعات که خیلی هم مهم است از پیچ و گردنه سخت و حساسی در حال عبور است. اگر انشاءالله به فضل الهی، همچنان‌که شواهد و قرائن تأیید می‌کند، با مهارت و خوبی از این گردنه عبور کنیم توفیقات خوبی خداوند متعال نصیب می‌کند. مسئولین کشور، رؤسای محترم قوا و آقایان که هستند خوب است که در جریان مسائل لازم این قضیه قرار گیرند. حل این قضیه را فراتر از یک مسئله اطلاعاتی که به آن مبتلا شده‌ایم می‌دانم. مسئله خیلی مهم‌تر است. دشمنان ما برای ما برنامه‌ریزی کرده‌اند. زودتر و تهاجمی وارد شده‌اند. موضع ما تدافعی است. مسئله بسیار مهم است. پیچیده و عمیق و وسیع است. اما این‌که به فضل پروردگار و هدایت اطلاعاتی دستگاه اطلاعات توفیق پیدا کرد که وارد آن بشود جزو مصادیقی است که امام رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند: "من دست قدرت الهی را می‌بینم در مسائل."... به آقای خاتمی گفتم شما آقایان را دعوت کنید. امروز به دلم شور افتاد که نکند دیر بشود. چون قضیه مهم است...

ببینید، قبای دشمن لای در گیر کرده، گوشه‌ای از دزد در دست ماست و او دارد جنجال می‌کند تا ما رهایش کنیم. هنر اطلاعاتی این است که نگذارید و مسئله را ثابت کنید. شبهه آقای هاشمی که چطور ‌ممکن است سه چهار نفر بتوانند براندازی کنند دو جور قابل فرض است:

یکی این‌که چند نفر در اطلاعات نشسته‌اند تا اطلاعات را سرنگون کنند. یک فرض دیگر این است که یک سرویس اطلاعاتی و مغز متفکری دارد طراحی می‌کند برای براندازی. سه عنصر را پیدا کرده یا دوانده است. اگر این باشد همه این‌ها قابل فهم است.

من برایم مسئله حل شده است. البته چیزهایی هست که ممکن است محکمه‌پسند نباشد. یک محکمه داخل دل آدم است که آدم استفتا می‌کند. این یک قضیه کوچک و عادی نیست. شما کشف کنید یا نکنید، کسی را دستگیر کنید یا نکنید، مسئله برای من قطعی است. لکن، برای دستگاه اطلاعاتی این مهم است  که این بخش را در بیاورد.

... به‌نظرم می‌رسد تمام نیرو را باید روی صادق [مهرداد عالیخانی] متمرکز کنیم. موسوی [سید مصطفی کاظمی] را جذب کرده‌اند. اما صادق نفوذ کرده است. این نفوذی است. یکی از سررشته‌هایی که می‌توانید جلو بروید این آقاست و خیلی مهم است. این تیپ کار که انجام داده، جمع‌آوری کرده، خانه امن و تشکیل نیرو در آلمان داده، این کار یک سرویس است. برای ما که این کارها را نکرده. پس برای یک سرویس کرده که باید بگردید دنبال آن...

آقای خاتمی: همان‌طور که جنابعالی فرمودید، این از الطاف خفیه الهی بود. اگر عنایت خود رهبری هم نبود این پیگیری به نتیجه نمی‌رسید و جدّیت شما حاصل اصرار و پیگیری شماست. باید قدردان بود. من هم مطمئن هستم که به نتیجه خوبی می‌رسد. پرونده قتل‌ها را می‌توان زود به نتیجه رساند و پرونده اطلاعاتی را که مهم‌تر است وزارت اطلاعات دنبال کند. هم بذرهایی که پاشیده‌اند و شبکه مرتبطین این‌ها شناسایی شوند. البته یک پیشنهاد فوری برای افکار عمومی دارم چون همه دوستان و آقایان سئوالاتی می‌کنند، می‌گویند نکند او را کشته باشند.

مقام معظم رهبری: احتمال دارد به او برسانند که خودت خودکشی کن تا تو را به بیمارستان برسانند و ما ترتیب نجات تو را می‌دهیم بعد آنجا او را بکشند. این احتمال را اگر ضعیف هم باشد نباید نادیده بگیرند.

آقای خاتمی: افکار عمومی مهم است و عده‌ای دامن می‌زنند. خارجی‌ها هم روی مسئله کار می‌کنند و بعضی روزنامه‌ها هم می‌گویند. تردید هم  هست. من نگرانم که نظام آسیب ببیند. خط قرمز ما شما (مقام معظم رهبری) هستید از افکار عمومی که باید مصون بماند...»

چنان‌که می‌بینیم، مقام معظم رهبری مسئله قتل‌های زنجیره‌ای را به عنوان عملیاتی از سوی سرویس‌های بیگانه به منظور تشدید تعارض میان دو جناح عمده سیاسی کشور و از این طریق براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران ارزیابی می‌کردند. بعدها، زمانی که متهمین پرونده قتل‌های زنجیره‌ای در دادگاه محاکمه شدند و حکم آنان صادر شد، همچنان بر این دیدگاه استوار بودند. رهبری انقلاب در جلسه دیدار با دانشجویان دانشگاه امیرکبیر (22 اسفند 1379)، همان دانشگاهی که در 17 اردیبهشت 1387 آقای حسینیان بار دیگر ادعاهای خود را، در تقابل با دیدگاه رهبری، تکرار کرد، به مسئله قتل‌های زنجیره‌ای پرداختند:

«سئوال: حضرتعالی در بیانات خود راجع به قتل‌های زنجیره‌ای از نقش بیگانه در این موضوع سخن گفتید. ولی در بررسی پرونده به این جنبه هیچ اشاره‌ای نشد بلکه ظاهراً کاملاً به عکس می‌نمود. لطفاً توضیح دهید.

مقام معظم رهبری: من در همان ابتدا که راجع به این مسئله پرجنجال و واقعاً مضر بحث کردم همین اظهارنظر را کردم. الان هم جز این اعتقادی ندارم. من دلم نمی‌خواهد که این بحث را دوباره زنده کنم چون این بحث برای کشور خیلی ضرر داشت. حادثه‌ای اتفاق افتاده بود. باید دستگاه اطلاعاتی و دستگاه قضایی این مسئله را حل می‌کردند. اما کشاندن آن به افکار عمومی، هیجان‌های کاذب درست کردن و اظهارنظرهای غیرواقعی و بعضاً صددرصد دروغ از اطراف و اکناف، فضای بسیار بدی  درست کرد. بنابراین، من هیچ خشنود نیستم که این بحث‌ها مجدداً مطرح بشوند. خوشبختانه کار دادگاه هم تمام شد و این بحث‌ها خاتمه پیدا کرد. لیکن چون سئوال شده عرض می‌کنم.

من باز هم اعتقادم همان چیزی است که گفتم. ببینید، این مسئله جنبه‌های مختلفی دارد. یک جنبه جنبه جنایی مسئله است. چند نفر وابسته به یک تشکیلات دولتی رفته اند و تعدادی را به قتل رسانده‌اند. این کار یک جنایت است و از این جنبه باید به آن رسیدگی شود. که این دادگاهی هم که تشکیل شد مطرح کرد که من فقط از جنبه جنایی به این مسئله رسیدگی می‌کنم، از جنبه دیگر رسیدگی نمی‌کنم. یعنی، صلاحیت این دادگاه همین اندازه بود و رسیدگی  هم کرد.

از طرف دیگر وقتی ما نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این قاتل‌ها نسبت به آن مقتول‌ها هیچ دشمنی و کینه شخصی و تزاحم منافعی نداشتند که بگوئیم با آن‌ها بد بودند و به همین دلیل آن‌ها را کشته‌اند. از طرف دیگر، مگر آن افراد از لحاظ سیاسی برای کشور بسیار مضر و خطرناک بودند تا فرض کنیم که این افراد برای دفاع از نظام رفتند و آن‌ها را کشتند؟ این‌طور نبود. من در خطبه نماز  جمعه گفتم که یکی از این مقتولان [داریوش فروهر] دوست قدیمی دوران مبارزات و همکار دوره بعد از انقلاب اسلامی و در این اواخر هم دشمن بی‌ضرر ما بود. او از مخالفانی بود که واقعاً کم‌ترین ضرری برای نظام نداشت. بنابراین، این‌طور نبود که ما فرض کنیم یک انگیزه طرفدارانه از نظام موجب شد که این‌ها بروند و فلان کسی را که هیچ ضرری برای نظام نداشت بکشند.

از طرفی، سنگینی این کار برای نظام خیلی زیاد بود. یعنی، یک حالت ناامنی و بی‌اطمینانی ایجاد کرده بود. از همه بدتر، مورد تهاجم قرار گرفتن و زیر سئوال رفتن دستگاه امنیتی کشور بود. در اینجا یک ذهن عادی، ولو هیچ قرینه‌ای هم وجود نداشته باشد، به‌طور طبیعی چه چیزی بنظرش می‌رسد؟ آیا غیر از این است که دستی می‌خواهد دستگاه اطلاعاتی را خراب و نظام را بدنام کند و حالت ناامنی به وجود بیاورد و تهمت فشار بر مخالفان نظام را در دنیا و علیه جمهوری اسلامی شایع کند؟

هر ذهن ساده‌ای به این نکته پی می‌برد. البته، بنده در این زمینه قرائن زیادی هم داشتم. فقط این نکته نبود. اعتراف‌هایی هم که بعداً کردند این را ثابت کرد. اگر رسیدگی امنیتی دقیقی بشود و محاکمه دقیقی صورت گیرد، هیچ بعید ندانید که در این زمینه قرائن و شواهد روشنگری پیدا شود و در معرض دید قرار گیرد. منتها، این دادگاهی که تشکیل شد فقط از جنبه جنایی به این مسئله رسیدگی کرد.» (دانشگاه اسلامی و رسالت دانشجوی مسلمان، جلد ششم: مجموعه سخنرانی‌های مقام معظم رهبری پیرامون دانشگاه و دانشجو در سال 1379، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، چاپ اوّل، پائیز 1380، صص 197-200)

به‌رغم این نگرش رهبری، از همان زمان شروع جنجال قتل‌های زنجیره‌ای دو گروه، با انتساب خود به دو جناح اصلی سیاسی کشور، کوشیدند تا قتل‌های فوق را به دستمایه تشدید تعارض میان جناح‌ها و از این طریق سوق دادن ایران به سوی جنگ داخلی بدل کنند. افرادی مانند اکبر گنجی و عمادالدین باقی و برخی دیگر از دست‌اندرکاران و نویسندگان روزنامه‌های منسوب به «جناح دو خرداد»، با هدایت آقای سعید حجاریان و دوستانش، قتل‌های زنجیره‌ای را به جناح اصول‌گرا، که در آن زمان «جناح راست» خوانده می‌شد، و گاه تلویحاً یا تصریحاً به شخص رهبری انقلاب منتسب می‌کردند و روزنامه‌نگاران ضدانقلاب، به‌ویژه علیرضا نوری‌زاده، با تحلیل‌های خود به ایشان یاری می‌رسانیدند. در جبهه مقابل، از 22 دی 1377، آقای حسینیان عملکردی مشابه را آغاز کرد و کوشید تا با انتساب قتل‌های زنجیره‌ای به جناح دو خرداد خط تشدید تعارض میان جناح‌های سیاسی اصلی کشور را تقویت کند. این عملکرد از سوی طرفین را می‌توان به عنوان دو لبه طرحی واحد برای براندازی نظام ارزیابی کرد.

عملکرد آقای حسینیان و برخی دوستانش، به‌رغم مواضع و تحلیل‌های روشن و صریح و مکرر رهبری، جنجال قتل‌های زنجیره‌ای را گستره‌ای بی‌سابقه بخشید. بدینسان، آقای حسینیان جبهه‌ای را در مقابل خط رهبری گشود و کوشید از طریق تحریک عواطف و احساسات کارکنان وزارت اطلاعات را به سوی خود جلب کند و در این زمینه تا حدودی نیز موفق شد. آیا این اقدام منطبق با مصالح نظام و بیانگر تقید وی به رهبری و ولایت فقیه بود؟ آیا این اقدام تضعیف دستگاه اطلاعاتی و کاستن از اعتقاد کارکنان وزارت اطلاعات به رهبری و ولایت فقیه نبود؟

حدود بیست روز پس از مرگ مشکوک سعید امامی و در اوج تنش ناشی از جنجال قتل‌های زنجیره‌ای، در 18 تیر 1378 درگیری کوی دانشگاه و غائله‌ای جدید آفریده شد. 18 تیر 1378 (زمان وقوع فاجعه کوی دانشگاه تهران) یکصد و پنجاهمین سالگرد اعدام علی محمد باب، بنیانگذار فرقه بابی، در تبریز به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر بود. نمی دانم این تقارن تصادفی است یا معنای دیگر دارد. در 2 مرداد 1378 سوّمین اعلامیه «فدائیان اسلام ناب محمدی» منتشر شد. محورهای اصلی این اعلامیه چنین بود: 1- انتساب حادثه کوی دانشگاه به جناح چپ، 2- تهدید دفتر تحکیم وحدت، نهضت آزادی، دکتر پیمان و مطبوعات «دو خردادی»، 3- گرامیداشت «اربعین شهادت حاج سعید اسلامی»، 4- سعید امامی (اسلامی) در بازداشتگاه به‌وسیله غذای مسموم به شهادت رسیده تا پرونده مختومه و موسوی و عالیخانی (منتسب به جناح دو خرداد) تبرئه شوند. مضمون این اعلامیه منطبق با همان خطی است که آقای حسینیان از آن زمان تا به امروز دنبال می‌کند.

برای آشنایی با ابعاد عجیب تعارضی که آقای حسینیان آفرید به ذکر سه سند اکتفا می‌کنم:

سند اوّل، اعلامیه شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه‌های فردوسی و علوم پزشکی مشهد است پیرامون «جنایات اخیر و اظهارات رسانه‌های گروهی و برخی شخصیت‌های جناح راست» مورخ 24 دی 1377. تشکل دانشجویی فوق در بیانیه خود می‌نویسد:

«اصولاً آقای حسینیان کیست؟ چکاره است؟ چه نقشی در جریانات اخیر دارد؟ اگر واقعاً ایشان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی است چرا این‌گونه غیرمستند به گزافه‌گویی پرداخته است؟ چرا در مقابل اظهارات خود هیچ‌گونه سند و مدرکی ارائه ننموده است؟... حرکت شجاعانه و مخلصانه رئیس‌جمهور و حمایت کامل رهبری معظم انقلاب از ایشان در پیگیری جریان قتل‌های اخیر، که منافع گروهی و جناحی جریانی خاص را مورد تهدید قرار داده است، بالاخره جناح انحصارطلب را به واکنش واداشته... به نظر ما اگر مقام معظم رهبری و ریاست محترم جمهوری با صراحت و قاطعیت با این عده برخورد نکنند امکان تبدیل ایران به الجزایری دیگر بعید نخواهد بود.»

سند دوّم، تحلیل صادق صبا در بخش فارسی رادیو بی. بی. سی. (لندن) است در تاریخ 30 دی 1377 با عنوان «چراغ: زمینه دیگر بروز اختلافات عمیق جناح‌ها در ایران». صادق صبا گفت:

«پخش برنامه تلویزیونی «چراغ» زمینه دیگری فراهم کرد تا دو جناح میانه‌رو و محافظه‌کار در جمهوری اسلامی اختلافات عمیق خود را بار دیگر بروز دهند. جناح مـحافظه‌کار شدیداً از پخـش این بـرنامه و رئیس رادیو تلویزیون حـمایت می‌کند ولـی جناح طرفدار آقای خاتمی خواستار برخورد شدید با آقای لاریجانـی است. برنامه مذکور چنان خشم طرفداران آقای خاتمی را برانگیخت که از رئیس رادیو و تلویزیون خواستند تا از رئیس جمهوری به دلیل اهانت به او عذرخواهی کند.»

سوّمین سند، بیانیه جامعه ‌انجمن‌های اسلامی بازار واصناف تهران، مورخ 27 اسفند 1377، است در دفاع از آقای حسینیان. در این بیانیه آمده است: «همین جریان [جبهه دوم خرداد] با پدیده قتل‌ها مراکز امنیتی، به‌ویژه وزارت اطلاعات، را هدف قرار داد که با افشاگری شجاعانه حجت‌الاسلام حسینیان کارشان به رسوایی کشید.»






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ