آیین بودا یکی از قدیمی ترین کیش های هندی است که در تاریخ هندوستان و حتی دیگر کشورها تأثیرگذار بوده است. بودیسم از زمینه ها و مایه های رازگونه معنوی و عرفانی برخوردار است و همین رازوارگی و عرفانی بودن، ماندگاری آن را تضمین کرده است. امروزه در جهان دانشمندانی هستند که عمر خود را وقف شناخت بودا و زوایای ناپیدای این مکتب باستانی هند می کنند و حتی در زمینه بازشناسی بودا مدرک دکتری می گیرند. در عین حال بودیسم با چالش هایی رو به رو است که این مکتب را آسیب پذیر کرده است.
1.تفکر فلسفی: بودا با صراحت تمام هر گونه تفکر غامض و پیچیده فلسفی را نفی کرده و فلسفه را وسیله نجات ندانسته است. الهیات و فلسفه نزد بودا جایگاهی ندارد. در عوض، بودا مدعی است که فقط در پی رنج و درد بشر است و می خواهد نیازهای انسان را بازشناسی کند و آلام او را کاهش داده، انسان را به سمت نیروانه هدایت کند.
با نگاهی به تاریخ بشر در می یابیم که کم نبوده اند متفکران و فرهیختگانی که ضد فلسفه و متافیزیک بوده اند، اما در نهایت خود نظامی فلسفی درانداخته اند. جای این پرسش هست که آیا مکتب بودا نسبت به جهان بینشی خاص ندارد؟ آیا بودیسم نسبت به انسان و آینده او نگرشی خاص ندارد؟ آیا آیین بودا نوعی معرفت شناسی خاص ندارد؟ اگر پاسخ این پرسش ها و پرسش هایی از این دست منفی باشد، هرگز بودا نمی تواند مدعی باشد که می خواهد رنج ها و آلام بشر را کاهش دهد. او هرگز نمی تواند راهی برای وصول به نیروانه ارائه دهد. او نمی تواند قوانینی برای هستی مثل قانون سمساره یا کرمه اثبات کند. تمام این ها متضمن و مستلزم جهان بینی، انسان شناسی و معرفت شناسی خاصی است که این مجموعه چیزی جز نظام فلسفی و تفکر الهیاتی نیست. اساساً هیچ اندیشمندی نمی تواند بدون یک تفکر فلسفی، چه ساده و چه پیچیده، چه آشکار و چه پنهان و چه درست و چه غلط، راهکاری برای نجات بشر ارائه دهد و بیش از این می توان گفت که هیچ متفکری بدون داشتن یک نظام فلسفی و متافیزیکی نمی تواند لب به سخن بگشاید و اظهار نظر کند؛ گرچه ضد فلسفه و متافیزیک باشد. فقط یک نکته می ماند و آن این که چرا بودا به رغم این که در پاره ای از گفته هایش فلسفه و متافیزیک می گوید، این چنین با صراحت تفکر فلسفی را عقب می راند و دست رد به سینه الهیات و متافیزیک می زند.
2.نفی تقدیر: بودا با تصور این که انسان آزاد است و می تواند آینده خود را هرگونه که می خواهد بسازد، تقدیر جهان را منتفی دانست. گویا آزادی بشر را با نقشه داشتن جهان قابل جمع ندانست (چنان که اشاعره و معتزله هم نتوانستند میان اختیار بشر و مختار بودن خدا جمع کنند). بودا جانب انسان را گرفت و درباره انسان جانب دارانه سخن گفت و گویا در آن برهه زمانی از تفکر اومانیستی تبعیت کرد.
این عقیده بودا احتمالاً ریشه در موضوع مهم تری دارد و آن این که او چندان اعتقادی به خدا (خدای ادیان ابراهیمی) ندارد. طبعاً مهم ترین سوژه و مخاطب او انسان و رنج های اوست. اما اگر به خدا معتقد شویم و او را خالق، و جهان هستی را مخلوق او بدانیم، نمی توانیم نقش او را در تدبیر جهان نادیده بگیریم. اسلام هم به عنوان جامع ترین ادیان ابراهیمی براین نقطه سرانگشت تأکید دارد. قرآن کریم مکرر خدا را به عنوان "رب العالمین" ذکر می کند. از مهم ترین شؤون ربوبیت، تدبیر جهان است. اگر او خداست و او رب جهان هستی است، تنها او می تواند جهان هستی را اداره کند. نکته ظریف تر از مو این است که تدبیر خدا با آزادی بشر تنافی ندارد، بلکه آزادی بشر درون نقشه خداست. در واقع یکی از ابعاد اداره جهان هستی به دست خدا این است که او خواسته است انسان آزادانه انتخاب کند و دست به عمل زند. جهان هستی بی نقشه نیست. عالم وجود بدون هدف خلق نشده است: "ما آسمان و زمین و آن چه بین آن دو است به بازیچه نیافریدیم"(انبیا/16) و "آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده ایم و هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟"(مؤمنون/115).
جهان بدون حساب و کتاب نیست. هیچ جنبنده ای بدون نقشه خدا قدم بر نمی دارد و هیچ انسانی بدون تدبیر الهی پلک نمی زند و هیچ سنگی خارج از حکومت او از بالا به زیر نمی افتد: "و لا یمکن الفرار من حکومتک؛ از حکومت تو نمی توان گریخت."(دعای کمیل).
3.اصل رنج: مهم ترین بخش تعالیم اخلاقی- عرفانی بودا، چهار حقیقت جلیل است که محور آن رنج بشری است. او با اصالت بخشی به رنج و درد انسان در پی بازشناسی ریشه و منشأ آن برآمده، راهکارهایی برای رهایی از آن عرضه می دارد. در واقع، اساس اندیشه های بودا این است که زندگی انسان سراسر رنج است و درد. یعنی مهم ترین خصیصه و مسأله ای که برای بشر می بیند، رنج است. در این جا این پرسش رخ می نماید که آیا انسان هیچ خصیصه دیگری ندارد و تمام ویژگی های آدمی منحصر در درد و رنج اوست؟ اگر این پرسش را به خالق بشر عرضه کنیم، پاسخ او چیز دیگری است.
خداوند تعالی رنج و تعب را یکی از ویژگی های انسانی می داند. در سوره بلد، پس از چند سوگند می خوانیم که "ما انسان را در رنج و مشقت آفریدیم. آیا انسان پندارد که هیچ کس بر او توانایی ندارد" (بلد/4-5). "کبد" به معنای رنج و تعب است. سوگندهایی که قبل از این آیه آمده است به ضمیمه تأکیدهای متعددی که در آیه به چشم میآید و نیز واژه "فی" همه نشان از آن دارد که خاصیت زندگی دنیا رنج و مشقت است و این مشیت خداست؛ زیرا فرمود "خلقنا". نتیجه مهمی که به دست می آید این است که آدمی مادام که در این حیات دنیوی می زید بی رنج نمی تواند بود و از مشقت و گرفتاری های دنیا فرار نمی تواند کرد. این نکته عکس دیدگاه بوداست. بودا معتقد است که انسان راهی برای فرار از رنج دارد و تمام تعالیم و اندیشه های او بیان این راهکار است.
از سوی دیگر، پیوند و ارتباط میان دو آیه مزبور استدلالی را پیش رو قرار می دهد و آن این که چون انسان خلقتش بر اساس رنج و محن است، پس هر آن چه می خواهد، یا اصلاً به آن نمی رسد یا به کمی از آن دست می یابد. این ناشدنی است که انسان در ظرف زندگی دنیا به تمامی آن چه که می خواهد دست یابد. مرور تاریخ بشر مؤید این مدعاست. این مقدمه اول است.
واقعیت مزبور نشان می دهد که اراده انسان مغلوب اراده قاهر دیگری است و آن اراده غالب و قاهر است که بر اساس تقدیر و تدبیر جهان هستی بر اراده انسان غلبه می کند. این مطلب مضمون آیه دوم است. این مقدمه دوم است.
نتیجه آن که انسان از ساختار و کیفیت زندگی دنیوی باید پی به اراده قاهر و غالبی ببرد که آن مشیت خداست. تنها اراده اوست که به تمامی اراده های عالمیان حکومت می کند و انسان باید این واقعیت را دریابد و با طیب خاطر بپذیرد که اراده اش مقهور و مغلوب است و نباید پا از گلیم خود درازتر کند. بهتر بود بودا از اصل رنج به اراده قاهره الهی می رسید؛ چنان که قرآن رسید. البته اگر انسان از وحی الهی فاصله گیرد و تنها به دریافت های خود اتکا کند، نتیجه ای بهتر از این ندارد.
در قرآن بجز پدیده رنج و مشقت، با پدیده های دیگری هم برای انسان مواجهیم. از جمله ویژگی های انسان این که بی صبر و شتابان است. چنان که در تشخیص شر و زیان خود چندان توفیق به دست نمی آورد: "انسان که خیر و منفعت خود را می جوید به نادانی، شر و زیان خود می طلبد و انسان بسیار بی صبر و شتابکار است".(اسرا/11)
از دیگر ویژگی های انسان این است که بسیار اهل جدال است و معمولاً نمی خواهد پذیرای حق باشد لذا دست به جدل می زند. "آدمی بیشتر از هر چیز با سخن حق به جدال و خصومت برخیزد".(کهف/54) پذیرش حق نشانه ایمان است و کسی که مبتلا به قساوت قلب است نسبت به حق و حقیقت، قلبی نفوذ ناپذیر دارد. هر انسانی می تواند خود را با این ملاک بسنجد. یعنی اگر حقی مطرح شد و این حق به زیان انسان بود، به میزانی که انسان آمادگی پذیرش این حق را دارد، نسبت به مبدأ حق و حقیقت، یعنی خدا ایمان دارد. چون حق مطلق خداست و هر جا حق و حقیقتی باشد از اوست و انسانی که به او دل داده است، حق پذیر است. بنابراین کسی که زیاد اهل جدل است، نسبت به پذیرش حق آمادگی لازم را ندارد و این نیز از ویژگی های انسانی است.
انسان موجود حریصی است. این امر دو نشانه دارد؛ یکی این که هرگاه شری به انسان رسید از خود بی قراری نشان می دهد؛ دیگر این که اگر منفعتی را دید، فقط برای خود می خواهد و به تعبیری انحصارطلب است. به عبارت دیگر حالت او این گونه است که گویا بدی را برای دیگران می خواهد و خوبی را فقط برای خود: "انسان حریص و بی صبر است، چون زیان به او رسد بی قراری می کند و چون مال به او رو کند منع نماید."(معارج/21- 19)
آدمی موجودی طغیانگر است. این حالت هنگامی در انسان رخ می دهد که احساس بی نیازی کند. انسان حالت سرکشی، غرور و تمرد دارد. هرگاه در خود احساس استقلال کند و خود را به جایی وابسته نبیند، طغیان در انسان به اوج می رسد: "هرگز، انسان سرکشی می کند، چون که خود را بی نیاز بیند."(علق/7-6)
این ها بخشی از ویژگی ها و حالت های طبیعی آدمی است: انسان که در دنیا به زندگی عادی و معمولی مشغول است، در رنج و عذاب به سر می برد؛ انسان به صورت طبیعی شتابکار و عجول است؛ اهل جدل است؛ حریص است و از خود بی قراری و انحصارطلبی نشان می دهد و سرکشی و تمرد و غرور وضعیت عادی انسان هاست.
چند نکته در قبال اصالت رنجی که بودا مطرح کرد، گفتنی است: نخست این که رنج دنیا نشانه اراده قاهر خداست؛ دوم این که رنج تنها ویژگی انسان نیست و آدمی دارای ویژگی ها و حالت های گوناگونی است که یکی از آن ها رنج و الم است. حتی بیان قرآن نشان می دهد که در میان ویژگی های انسان، رنج چندان درشت و بزرگ نیست و بعضی حالات دیگر در انسان جایگاه و اهمیت بیشتری دارد، مثل حریص بودن؛ سوم این که ریشه گرفتاری ها و مشکلات انسان حب او به دنیاست: "حب الدنیا رأس کل خطیئه". این امر با بیان های مختلف در آیات و روایات بیان شده است. بودا تا اندازه ای به این واقعیت نزدیک گشته، هر چند به نظر او منشأ رنج های انسان خواهش های نفسانی و آرزوهاست که البته با حب دنیا دقیقاً یکی نیست.
گذشته از تمامی این موارد، در عرفان اسلامی درد و رنج از فراق یار مطرح است، نه از زندگی دنیا. به قول مولوی:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
4.تناقض نفی خود و تناسخ: بودا از یک سو خودمحوری و انانیت را نفی می کند، اما از سوی دیگر، مدافع اصل تناسخ است. لازمه پذیرش تناسخ، اعتقاد به وجود خود است؛ زیرا اگر روح از کالبدی جدا شود و به کالبد دیگر انتقال یابد و این امر دائماً در جریان باشد، مستلزم آن است که خودمحوری انسان باقی باشد، درحالی که اوج اندیشه های بودا نفی خودمحوری و وصول به حالت نیروانه است.
5.نفی خدا: آیین های هند را به دو دسته کلی تقسیم می کنند؛ با خدا و بی خدا. بعضی از مکاتب هندو به خدا معتقدند؛ هرچند گاهی خدای آن ها با خدای ادیان ابراهیمی متفاوت است و بعضی دیگر از کیش های هندی به خدا اعتقادی ندارند و مکتبی بی خدا به شمار می آیند. بودا در دسته دوم می گنجد. در نظام بودایی جایی برای خدا و اعتقاد به آن نیست و به تعبیری بودیسم یک نظام سکولار است. البته شاید بعضی فرقه های بودا این گونه نباشند.