سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 18
کل بازدید : 366080
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


1. مبانی مکتب عرفانی اشو از یک سو مبانی سه آیین تنتره، یوگا و بودا بود که در گذشته تحلیل آن ها گذشت و از سوی دیگر این مکتب بر اساس ایده هایی از قبیل تناسخ، نیروانه و اصالت بدن شکل گرفته است که در مباحث پیشین تحلیل شد.

2. درباره خدا: در باب نقد دیدگاه اشو درباره خدا نیازی نیست قضاوتی انجام گیرد. فقط کافی است برخی از جملات فراوانی که او در این زمینه گفته است کنار هم قرار دهیم، قضاوت با خواننده محترم.

«خداوند یک شخص نیست، بلکه تنها تجربه ای است که تمام هستی را به پدیده ای زنده مبدل می سازد؛ تنهایی او مطرح نیست. او با زندگی می تپد! با زندگی که دارای ضربان است. لحظه ای که دریابی که دل هستی می تپد خداوند را کشف کرده ای.

اگر از من بپرسید من به شما می گویم خدا را فراموش کنید. حقیقت را فراموش کنید. من به شما می گویم تنها به دنبال عشق باشید.

وقتی شما عاشق کسی می شوید به او می گویید با تمام وجودم با تمام روحم عاشقت هستم، ولی کبیر فقط از جسم و ذهن حرف به میان می آورد. چون روح، خود خداوند است.»

در جایی، پس از توصیف خصلت زنان می گوید: «بر اساس کبیر شیفته عاشق منتظر می ماند و خداوند به سراغش می رود... آن ها خداوند را چون زن می بینند، نشسته آن جا، پنهان در پس حجاب، خداوند بایستی دیده شود، حجاب باید برداشته شود و دستیابی به این، تلاش زیادی نیاز دارد. خداوند قایم باشک بازی می کند. او خودش را به میل و رضای خود از پس حجاب نمایان نخواهد کرد. برای یافتن او باید در جاهای مختلفی شکار کنید. بسیار جاها را خالی از او پیدا می کنید و سرگردان از این در به آن در می زنید. باید به جستجو ادامه دهید. باید مردانه بایستید و مثل یک مرد عمل کنید.

مردم به نزد من می آیند و می گویند ما آرزوی جستجوی خداوند را داریم. من به آن ها می گویم در این باره با من صحبت نکنید. این مقوله را به بحث نکشید، هرگونه صحبتی درباره جستجوی خدا بی فایده است. هیچ معنا و مفهومی در آن چه می گویند نیست.»

اشو در جایی خدا را این گونه توصیف می کند: «خدا جدا از شما نیست. خدا نهایت هستی شماست؛ درونی ترین موجودی تان است؛ روح شماست. او صدای پنهانی است که در عمق وجودتان آرمیده است. درست مثل یک رقاص که از رقصش جدا نیست... شما می گویید این هندوست و آن مسلمان، ولی خداوند همزمان در تک تک آن ها موجود است و اگر متعصبانه و یک بعدی به سمت او بروید او که خنثا است، او که در تمامی ابعاد و جنبه ها پنهان است. اصول و قوانین و کتب آسمانی تان زنجیری می شود که در آن اسیر خواهید شد. اگر عمیقاً به طلب درونتان نگاه کنید می بینید وداها، انجیل و تورات و... مثل وزنه های سنگین روی گردنتان سنگینی می کنند. زیر این بار سنگین له خواهید شد. هستی خنثا است.

هیچ کس نمی تواند شما را به جلو براند و هیچ کس بجز خودتان نمی تواند به آنجا برسد. همان طور که هیچ کس دیگری هم نمی تواند شما را به عقب بکشاند. شیطان قدرت گمراه کردن شما را ندارد. خداوند هم قدرت هدایت شما را ندارد.

یک شب نوجوانی بدون این که دعا بخواند، پرید توی رختخواب و پتو را روی سرش کشید. مادرش به او یادآوری کرد که دعایش را نخوانده است. او جواب داد: آیا درست است که این وقت شب، آن هم شب به این سردی، خدا را از خواب بیدار کنم؟! از چنین بچه ای خداوند دعای کلامی نمی خواهد. همان ملاحظه ای که کرده است که در یک شب سرد خدا را از خواب بیدار نکند عین دعاست. همین احساس او کافی است. نیازی به گفتن چیزی نیست. کلمه خدا فقط یک بهانه است. ابزاری است برای ابراز احساسات ما به کل. در واقع کل هستی خداست. کل، الهی است و وقتی شما لبریز احساس الوهیت شوید، با کل هستی یکی خواهید شد. راه حل مشکل شما رسیدن به آن وحدت است... هرگاه انسان به نقطه ای برسد که خودش را کاملاً خارج از ذهن ببیند، آن وقت انسان خدا شده است.»

این هم آخرین جملات از اشو درباره خدا: «چهره اصیل هر کودک، چهره خداست. البته خدای من، خدای یک مسیحی، خدای یک هندو، خدای یک یهودی نیست. خدای من حتی یک شخص نیست، بلکه یک حضور است. کمتر شبیه گل و بیشتر شبیه به یک رایحه است. تو می توانی آن را احساس کنی، ولی نمی توانی آن را با دست بگیری، خدای من چیزی عینی، آنجا، نیست. خدای من همان ذهنیت است، اینجا.»

3. نفی زهد و توبه: «انسان به رغم تمام جستجوهایش در معابد، مساجد، کعبه، غارهای دورافتاده و کوهستان ها با زهد و ترک دنیا، هرگز قادر به یافتن او نخواهد بود. توبه شما فقط نفستان را تقویت می کند. زهدتان تنها شأن و منزلتتان را ارتقا می دهد. خیراتی که می کنید صرفاً برایتان شهرت و نام می آورد.»

4. نفی زیارت: «کبیر گفته است که او خداوند را جستجو نکرد و سرگردان و حیران به این طرف و آن طرف نرفت، او در خانه اش مانده و با این همه به او دست یافته است. نیازی به جایی رفتن نیست. در حقیقت چیزی تحت عنوان راه، سفر زیارتی و زیارت وجود ندارد.»

5. اشو در جای دیگر، هرگونه واسطه ای را نفی می کند.

6. نفی الگو: از یک طرف می گوید: «هیچ راهی ندارد مگر این که خود شما یک بودا بشوید.»

و در جای دیگر به طور کلی هرگونه مدل و الگو را نفی می کند.

«ممکن است انسان با عقل خودش فکر کند که یک مدل دارد. حماقتی از این بالاتر نیست. سعی کنید شبیه خودتان باشید. هیچ کس دیگری هم شبیه شما نیست. لزومی ندارد که شبیه بودا شوید.»

7. نفی تقدیر: «اگر نظری به زندگی تان بیندازید می بینید که همه چیز اتفاقی و تصادفی روی داده است. شانسی، تصادفی رخ می دهد و کل زندگی شخص بر اساس آن تغییر می کند.»

و باز می گوید: «انسان آزاد است. او بدون سرنوشت، پا به دنیا می گذارد. آینده گشوده است و چیزی مقدر نیست.»

8. جواز بت پرستی: اشو می گوید: «بت ساختن از خداوند ممکن نیست؛ زیرا او همه جاست.» سپس می گوید: «این موضوع را از زاویه دیگر هم می توان نگاه کرد. خداوند در همه جا هست؛ پس چگونه می تواند در آن بت ها نباشد. پس او در یک بت سنگی نیز هست. اگر او در یک قطعه سنگ معمولی وجود دارد، چرا در یک سنگ کنده کاری شده نباشد. پس نیازی نیست تا بت دیگری یا پرستشگاه دیگران را تخریب کرد.»

9. نفی اعتقادات: «یک باور هرگز نمی تواند کامل باشد. چگونه ممکن است اعتقادات یا باورهای یک انسان جاهل کامل باشد؟ آن باورها مانند بنایی است که روی شن ساخته شده است، هر لحظه در معرض سقوط و واژگون شدن است. مثل قصرهای مقوایی، که با کوچک ترین نسیمی می لرزد و فرو می ریزد. برای همین است که همواره از رو به رو شدن با هر چیزی که به نظر مغایر با باورهایتان است می هراسید و با آن رو در رو نمی شوید. از کسانی که می ترسید بنیاد تفکرتان را بلرزانند اجتناب می کنید. ممکن است آن ها در اعتقادات شما رسوخ کنند. چنین اعتقاداتی چه ارزشی می توانند داشته باشند؟ یک شاهی ارزش ندارد.»

10. نفی مذهب: در این زمینه اشو عبارات مختلفی دارد. او می گوید: «همواره گمان بر این بوده که هر چه چیزی کهنه تر باشد بهتر است. چون وقتی ادعا می شود چیزی کهنه تر است به نظر مطمئن تر جلوه می کند. مغازه ای را که سال ها می شناسید، با اطمینان خاطر از آن خرید می کنید، چون همه می گویند: باید محصولاتش مرغوب باشد، چون نمی توانست این همه سال سر مردم کلاه بگذارد! این طور است که فروشگاهی اسم و رسم پیدا می کند و معتبر می شود. آن وقت می تواند به راحتی هر آشغالی را بفروشد، علت ادعای قدیمی بودن مذاهب نیز همین است... خداوند به تازگی معتقد است و مذهب به کهنگی.»

او به طور خاص درباره محدودیت روابط زن و مرد در اسلام با کلامی طعن آمیز سخن می گوید: «البته مسلمانان معتقدند زنان و مردان نباید با هم مراقبه داشته باشند. در حقیقت اگر می توانستند با یکدیگر مراقبه داشته باشند از انرژی مثبت و منفی زن و مرد هر دو برخوردار می شدند؛ زیرا زن و مرد هر کدام یک نیمه هستند و در دسترس بودن هر دو انرژی سبب می شود تا کلیت حاصل آید، و ذهنی که حتی ذره ای از کلیت را لمس کند نمی تواند دیوانه شود. دیوانگی و جنون نشان دهنده تکه تکه بودن و اغتشاش ذهنی است.»

اشو حتی مکتب خود را یک «مذهب» و خودش را «مدرس دیانت نو» می شمارد.

از مجموع مطالب پیش گفته به دست می آید که محدوده نفی و سلب های اشو فراوان است. در مکتب اشو علم و فن آوری نفی می شود، فلسفه نفی می شود، قانون نفی می شود، شریعت نفی می شود، فقه و مناسک نفی می شود، زیارت، دعا، نیایش، اعتقادات، توسل به واسطه، توبه و زهد نفی می شود. همه چیز تصادفی است؛ بنابراین تقدیر هم نفی می شود. مذهب هم سرانجام نفی می شود. اما از پی این همه نفی ها و کنار گذاردن ها، تنها چیزی که اثبات می شود عشق است؛ آن هم عشق زمینی و خاکی که در نهایت به شهوت و سکس می انجامد. تنها چیزی که مقدس است و پل آسمان است و باعث اتحاد با نیروانه است، رابطه جنسی طولانی مدت است و این است عرفان مدرن اشو.

البته یک چیز دیگر هم اثبات می شود و آن خود اشو است. او به صورت مکرر و گسترده درباره خودش و اهمیت و جایگاه نامش سخن گفته است که نمونه ای از آن ها گذشت. به طور کلی دعوت انسان ها دوگونه است: اگر انسانی به خدا دعوت کند و هیچ قدرت و مزیتی را به خود نسبت ندهد، این نشان دهنده آن است که او به خدا نزدیک شده است؛ اما اگر انسانی به گونه های مختلف و با بیان های متنوع به خود دعوت کند، این امر چیزی جز شرک، دوری از خدا و سقوط نیست. با این ملاک می توان مدعیان را از موحدان جدا ساخت.

11. درباره عشق در عرفان اسلامی، چه به صورت نثر و چه به صورت نظم، مطالب بسیار گسترده ای وجود دارد. در این میان کتاب عبهر العاشقین، اثر روزبهان بقلی شیرازی از یک سو و غزلیات حافظ شیرازی از سوی دیگر در اوج و قله قرار دارد.

در اینجا ذکر یک نکته سودمند است و آن این که عشق دو گونه است: حقیقی و مجازی. عشق حقیقی فقط عشق به خداست و عشق مجازی عشق به اولیا و مقربان اوست. بجز این، هر چه هست عشق کاذب است و نمی تواند انسان را به سوی خدای محبوب رهنمون باشد.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ