سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 47
کل بازدید : 359128
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


عرفان های آمریکایی

دومین محدوده عرفان، عرفان های آمریکایی است که به صورت عمده در آمریکای جنوبی، به ویژه مکزیک پدیدار شده اند. در طول تاریخ در این مجموعه کشورها عرفان های متعدد و گوناگونی پدید آمده اند که بعضی از آن ها قدمت دارند؛ ولی بیشتر آن ها مربوط به دوره های اخیرند. به طور کلی عرفان های آمریکایی در چند صورت مطرح شده و در واقع به چند دسته تقسیم می شوند که گذرا به شرح و بسط هر یک می پردازیم.

الف) عرفان های سرخ پوستی

عرفان های سرخ پوستی در چند قالب و شکل مطرح می شوند.

1. عرفان تولتک

تولتک ها خردمندانی از مردان و زنانی بوده اند که در خطه جنوبی مکزیک می زیستند. این مردان و زنان دارای معرفت معنوی بوده، آیینی باستانی را شکوفا کرده اند. آن ها برای حفظ این بینش معنوی و آیین باستانی، جامعه ای را به نام تولتک ها تشکیل دادند. بنابراین جامعه تولتک ها، خردمندانی از مردان و زنان بوده اند که هزاران سال پیش برای رهایی از رنج و هدایت واقعی انسان و حفظ معرفت معنوی، پدید آمده اند.

مردم شناسان از تولتک ها به عنوان یک قوم یا نژاد سخن گفته اند. آن ها دانشمندان و هنرمندانی بودند که جامعه ای تشکیل دادند تا به کشف و حفظ خرد معنوی بپردازند. تولتک ها به صورت گروه هایی مرکب از ناوال (استاد) و شاگردان در تئوتی هواکان (شهر قدیمی اهرام در خارج مکزیکوسیتی و در صحرای مکزیک) گرد هم می آمدند تا در آن جا به خدا تبدیل شوند. بنابراین هنوز هم آن منطقه را جایی می دانند که آدمیان به خدا تبدیل می شوند.

قرون متمادی گذشت، اما ناوال ها مجبور بودند خرد باستانی نیاکان خود را پنهان کنند و در خفا به آن بپردازند. فتح قاره آمریکا و سوء استفاده های فراوان از قدرت های نوآموزان تولتک، باعث شد که بر پنهان سازی به شدت افزوده شود؛ اما در عین حال معرفت باطنی تولتک ها از طریق سلسله های متفاوتی از ناوال ها نسل به نسل انتقال یافت. ولی پیش گویی های نیاکان تولتک ها، حاکی از این بود که زمانی فرا خواهد رسید که حکمت تولتک ها به میان مردم بازگردد. اکنون شخصیت حکیمی به نام «دون میگوئل روئیز» به عنوان یک ناوال، اما ناوال جدید از سلسله تولتک ها و عقابان سلحشور، به میان آمده است تا آموزه های پر قدرت آنان را به بشریت عرضه کند. گفتنی است «کارلوس کاستاندا» و «پائولو کوئیلو» هم از میراث خواران خردمندی تولتک ها به شمار می آیند.

دون میگوئل روئیز، در خانواده ای از شفاگران به دنیا آمد و در یکی از روستاهای مکزیک تحت تربیت مادری شفاگر و پدربزرگی شمن یا ناوال بزرگ شد. اعضای خانواده امیدوار بودند که او سنت صدها ساله شفاگری و معلمی را ادامه دهد و دانش مکنونه تولتک ها را گسترش داده، به نسل های پسین منتقل کند، اما میگوئل که جذب زندگی متجدد شده بود ترجیح داد به دانشکده پزشکی برود. او تحصیلات پزشکی را به پایان رسانید و در جراحی تخصص گرفت.

در آغاز دهه هفتاد میلادی، یک شب دیروقت پشت فرمان اتومبیلش به خواب رفت، اتومبیل واژگون شد و با دیواری برخورد کرد. او ناگهان بیدار شد و در حالی که سعی می کرد دوستانش را از خطر نجات دهد، متوجه شد که از جسم فیزیکی خودش بیرون آمده است. این تجربه نزدیک به مرگ، زندگی او را دگرگون ساخت.

او شروع به طرح پرسش هایی از خویشتن کرد و برای یافتن پاسخ ها به تمرینات شدیدی برای کسب مهارت در خرد باستانی اعقاب خویش پرداخت. نخست مادرش استاد او بود و سپس یکی از شمن های قدرتمند صحرای مکزیک آموزش وی را عهده دار شد. پدربزرگش که در آن زمان از دنیا رفته بود، از طریق رؤیاهایش تعالیمی به وی داد.

در سنت تولتک ها، ناوال استادی است که فرد را به سوی آزادی شخصی هدایت می کند. دون میگوئل روئیز، ناوالی است متعلق به سلسله «سلحشوران عقاب» و خود را وقف انتقال دانش و خرد تولتک ها به دیگران کرده است. او از راه برگزاری کارگاه های آموزشی، سخنرانی ها و سفرهای هدایت شده به تئوتی هواکان، در مکزیک، به انتقال خرد باستانی می پردازد.

آموزه های عرفان تولتک

هر آن چه می بینیم یا می شنویم چیزی جز یک رؤیا نیست. انسان در بیداری رؤیا می بیند، در خواب هم رؤیای دیگری. رؤیا دیدن فعالیت مهم ذهن است و ذهن هر لحظه و در تمام شبانه روز در حال دیدن رؤیاست، بنابراین زندگی هر فرد انسانی در رؤیا دیدن است.

موجودات بشر بیش از تولد ما هم در حال دیدن رؤیا هستند. کل جامعه بشری هم در حال رؤیا بینی است. به این حالت «رؤیای سیاره زمین» می گویند که رؤیای مشترک میلیاردها رؤیای کوچک تر انسان هاست. رؤیای سیاره زمین، شامل تمام قوانین، باورها، مذاهب، ضوابط، مقررات و فرهنگ های متنوع و مختلف است.

هر فرد انسانی با قابلیت رؤیا دیدن به دنیا آمده است. این قابلیت با «توجه» آغاز می شود. توجه قابلیتی است که موجب می شود انسان به آن چه مایل است دریافت کند، متمرکز شود. در واقع توجه، تمرکز بر دانستنی هاست. انسان می تواند هر لحظه چیزهای مختلفی دریافت کند، اما با توجه چیزی را که می خواهد دریافت می کند. انسان توجه را یاد می گیرد و با توجه یاد می گیرد چگونه رفتار کند، چه چیز را باور کند، چه چیز را باور نکند، چه چیز را بپذیرد، چه چیز را نپذیرد، چه چیز خوب است، چه چیز بد است، چه چیز زیباست، چه چیز زشت است، چه چیز درست است، چه چیز غلط است و... و تمام ان ها رؤیای انسان را تشکیل می دهد.

کودکان آنگاه که متولد می شوند ذهنی پاک دارند، اما در خانه رؤیا می بینند و آنگاه که به مدرسه رفتند رؤیای آن ها تکمیل می شود. انسان به عنوان یک کودک یا یک جوان امکان این را نداشت تا باورهای خود را انتخاب کند. ما اطلاعاتی که انسان های دیگر بر اساس رؤیای سیاره زمین داشتند دریافت کردیم و تنها راه ذخیره سازی اطلاعات پذیرش میثاق هاست. ما میثاق ها را می پذیریم و به این «ایمان» گفته می شود. تولتک ها به این فرآیند «روند اهلی شدن انسان» می گویند. انسان های اهلی شده می آموزند که چگونه زندگی کنند، چگونه دیگران را باور کنند و به طور کلی چگونه رؤیای دنیا ببینند.

کودک همان گونه اهلی می شود که گربه و شیر. ما برای این که حیوانی را اهلی کنیم، او را آموزش می دهیم، تنبیه می کنیم یا به او پاداش می دهیم و این دقیقاً کاری است که بزرگ ترها نسبت به کودکان انجام می دهند. اهلی شدن به قدری شدید است که در دوره های بعدی نیازی نیست کس دیگری ما را اهلی کند. انسان خود می آموزد که چگونه خود را اهلی سازد. بنابراین انسان تنها حیوانی است که می تواند خودش را اهلی کند.

نظام باورها و هنجارها، یک «کتاب قانون» است که انسان را مقید به انجام آن می کند. تمام رفتارها، اعمال، داوری ها و واکنش های انسان بر اساس کتاب قانون صورت می گیرد. بر این اساس چیزی درون هر انسانی وجود دارد که درباره همه چیز قضاوت می کند و به این «قاضی درونی» می گویند. قاضی درونی، بر اساس کتاب قانون عمل می کند و همه چیز بر اساس حاکمیت مطلق این قاضی مستبد اعمال می شود.

هر زمان که کاری خلاف کتاب قانون انجام دهیم، قاضی درونی به ما می گوید ما مقصر و گنه کار هستیم و باید تنبیه شویم. تنبیه ما خجالت و شرمندگی ماست، بنابراین در انسان بخش دیگری وجود دارد که «قربانی» نامیده می شود. بخش قربانی، همه گناهان، خجالت ها و سرزنش ها را تقبل می کند. این بخش می گوید: «بیچاره من! به اندازه کافی خوب نیستم، به اندازه کافی جذاب نیستم، بیچاره من.» در این زمان، قاضی درون می گوید: «بله بیچاره تو! تو به اندازه کافی خوب نیستی.»

شکستن مقررات کتاب قانون، زخم های عاطفی شدیدی بر انسان وارد می سازد و این ها «سم عاطفی» نامیده می شود. نتیجه این حالات ناامنی درونی است؛ از این رو انسان نیازمند مقداری از شجاعت و شهامت است. اما «بی عدالتی» آن است که انسان برای هر خطا بیش از یک بار تنبیه شود. تولتک ها می گویند:

انسان تنها حیوانی است که برای هر خطا گاهی هزاران بار تنبیه می شود. انسان با عواطف منفی و سرزنش های فراوان در آتش می سوزد. ما هر گاه احساساتی مانند شرمندگی، خشم، حسادت، حسرت، نفرت، گناه و خطا را تجربه می کنیم در آتش درونمان می سوزیم و این «رؤیای دوزخ» است.

روش های اهلی شدن

نکته اساسی که تولتک ها بر آن تأکید دارند این است که روند اهلی شدن سرآغاز رنج بشر است. تولتک ها از هزاران سال پیش برای شادی، آرامش، عشق و بینش معنوی سه روش ارائه کرده اند.

  1. تسلط بر آگاهی: اگر انسان نداند که از کجا آمده است یا در جست و جوی چیست نمی تواند آزاد باشد. روش آگاهی «مهی» را که پیش روی ذهن ماست بر می دارد و انسان با این روش در می یابد که در رؤیا به سر می برد. تسلط بر آگاهی در واقع تسلط بر حقیقت است.
  2. تسلط بر دگرگونی: انسان با این روش می آموزد که چگونه رؤیاهای زندگی را تغییر دهد. هدف این روش انتظام بخشیدن به آشفتگی ها و صداهای درونی است. انسان باید به جای زندگی انگلی زندگی طبیعی خود را داشته باشد. «چهار میثاق» خلاصه ای از روش تسلط بر دگرگونی است.
  3. تسلط بر عشق: از دیدگاه تولتک ها عشق همان قصد و نیت است که بخشی از زندگی است. تار و پود همه چیز از عشق بافته شده است. زمانی که بر عشق تسلط یافتیم بر تمام رؤیاهای زندگی تسلط یافته ایم. در این زمان انسان با الوهیت یکی می شود و هرگاه عملی انجام داد، عمل او بیانی از الوهیت است و این غایت انسان و هدف نهایی تولتک هاست.

چهار میثاق

درباره روش دوم یعنی تسلط بر دگرگونی چهار میثاق بزرگ مطرح است.

  1. با کلام خود گناه نکنید.

نخستین میثاق مهم ترین و دشوارترین آن هاست. در این میثاق بر گفتار و کلام تأکید شده است؛ زیرا کلام قدرتی برای آفرینش است که در اختیار انسان قرار دارد. کلام یک نیرو است، یک اقتدار است. هیچ حیوانی مثل انسان توان سخن گفتن ندارد. این ابزار جادویی مانند شمشیر دو لبه در اختیار بشر است. گاه یک کلام می تواند زندگی یک فرد یا میلیون ها انسان را تغییر دهد و یا نابود کند.

میثاق اول این است که انسان از به کار بردن کلام بر ضد دیگران و خود پرهیز کند و در واقع از قدرت کلام برای روشن ساختن حقیقت و انتشار عشق بهره گیرد و این معصوم بودن در کلام است. اگر انسان بر ضد کسی کلامی به کار برد، در واقع او را از خود بیزار کرده است. بنابراین انسان با کلام بر ضد خود استفاده کرده است و این ستم به عشق است. بی گناه بودن در کلام یعنی استفاده درست و مناسب از انرژی بیان. تنها در این صورت است که حقیقت در انسان تجلی می کند و تمام سموم عاطفی شست و شو داده می شود.

  1. هیچ چیز را به خودتان ربط ندهید.

این میثاق، نتیجه میثاق پیشین است. چنان که میثاق های بعدی نتیجه میثاق اول است. این میثاق می گوید هر اتفاقی در اطراف شما افتاد آن را به خود نگیرید؛ مثلاً اگر کسی در خیابان اهانتی کرد به خود او باز می گردد و نباید آن را به خودمان ربط دهیم. اگر به خود بگیریم آن را پذیرفته ایم و در این صورت زهر درون انسان جریان یافته و انسان به دام رؤیای دوزخ گرفتار آمده است. همه چیز مربوط به من است، نهایت خودرأی بودن و نهایت اهمیت قائل شدن برای خود است. هیچ کاری از کارهای دیگران به خاطر شما نیست. همه مردم در رؤیای زندگی خود زندگی می کنند و رؤیای انسان ها با یکدیگر کاملاً متفاوت است. اگر ما چیزی را به خود بگیریم در واقع آن را پذیرفته ایم و زهر آن را درون خود جاری کرده ایم و به آسانی به دام درندگان و جادوگران سیاه افتاده ایم. به خود نگرفتن شامل تمجیدهاست و نیز شامل سرزنش ها. در این صورت هیچ کس حاضر نیست انسان را به دوزخ بازگرداند و در این صورت انسان به آزادی قابل توجهی باز می گردد. انسان از آسیب در امان است. بنابراین آدمی از رنج رهایی می یابد. فقط کافی است انسان به گفته های دیگران اعتنا نکند، از تمسخرها و طردها نهراسد تا در میان دوزخ وارد نشود.

  1. تصورات باطل نکنید.

انسان باید به خود جرأت دهد آن چه را واقعاً در نظر دارد بیان کند. انسان نباید بر اساس حدس و گمان ارزیابی کند. در حد امکان باید با دیگران ارتباطی صریح و روشن برقرار کرد تا از هرگونه سوء تفاهم در امان بماند و این میثاقی است که با آن می توان زندگی را دگرگون ساخت. همه غم ها و رنج ها ریشه در تصورات، حدس ها و گمان های انسان دارد. تسلط بر دیگران و دگرگونی زندگی تنها از طریق اصلاح تصورات امکان پذیر است. تنها باید کمی فرصت داد تا حقیقت روشن شود. تصورات و حدس ها سر راه روابط انسان با دیگران مشکل ایجاد می کنند. باید با بیان صریح و شفاف روابط را اصلاح کرد. انسان تصور می کند که همه زندگی را مثل ما می بینند، مثل ما می اندیشند، مثل ما احساس می کنند و مثل ما قضاوت می کنند، در حالی که تمام این ها تصورات ماست و از این روست که هر انسانی طرد می شود. تصورات انسان درباره خود او هم چنین است. بسیاری از مواقع انسان تصور می کند که می تواند کاری را انجام دهد و برای خود فرصتی پیش آورد، در حالی که این تصور هم چه بسا واقعیت نداشته باشد. انسان نیاز به توجیه ندارد. تنها انسان باید از حدس و گمان بپرهیزد. اگر انسان روزی بتواند هیچ تصور و پیش داوری درباره همسر خود نداشته باشد در این زمان انسان بهترین رابطه را با همسرش دارد و در این زمان نوع رابطه انسان بسیار تغییر یافته است.

  1. همیشه بیشترین تلاش خود را انجام دهید.

این میثاق سه میثاق پیشین را عمیقاً ریشه دار می کند. بیشترین تلاش انسان در شرایط مختلف متفاوت است. در سلامت به گونه ای است و در بیماری به گونه ای دیگر. در همه شرایط باید نهایت تلاش خود را داشت. در این صورت انسان هرگز احساس پشیمانی و گناه نمی کند و خود را سرزنش نمی کند. آن گاه که انسان نهایت تلاش خود را انجام دهد، زندگی پرشوری خواهد داشت. فعال و خلاق خواهد بود و مهم تر از همه این که انسان با خودش خوب است و احساس خشنودی و رضامندی می کند. در این حال برای خود و دیگران مایه می گذارد و گذشت می کند و بدون این که منتظر پاداش باشد خدمت می کند. در این صورت انسان خود را همان گونه که هست می پذیرد و از اشتباهات خود دست می کشد. از هر کاری که می کند لذت می برد و احساس نمی کند کاری را با اجبار انجام می دهد. در نهایت این که انسان به آزادی شخصی دست می یابد.

روند اهلی سازی در نظر تولتک ها «رؤیای دقت اول» است؛ اما در صورتی که انسان به چهار میثاق و سه روش عمل کند به «رؤیای دقت دوم» دست می یابد. در این حال انسان از وجود مه و حالات درون ذهن خود آگاه می شود. در می یابد که تمام مدت در حال رؤیا دیدن بوده و با چهار میثاق دگرگون می شود و حرکتی به سوی جایگاه اقتدار پیدا می کند. البته لازم است که انسان به یک جنگجوی منضبط تبدیل شود.

تحلیل و بررسی

درباره محور اساسی عرفان تولتک، یعنی چهار میثاق باید گفت که بعضی از آن ها در دین اسلام هم مطرح است؛ اما به صورت جدی تر، پرحجم تر و عقلانی تر. از جمله احکام مربوط به زبان. همه می دانیم که بخش مهمی از اخلاق اسلامی به آفات زبان مربوط می شود. آفات و آسیب های زبان فراوان است که یکی از آن ها اهانت به دیگران است و در کلمات تولتک ها گذشت.

همچنین پیش گیری از تصورات باطن می تواند سوء ظن باشد که در قرآن از آن به شدت نهی شده است. همچنین هرگونه تجسسی که منجر به کار خلافی بشود، حرام تلقی شده است. درباره بیش ترین تلاش هم باید گفت مسأله کار و تلاش در تعالیم دینی و قرآنی آمده است؛ اما با توجه به این امر مهم که کار فی حد نفسه مطلوب نیست؛ بلکه کاری مطلوب است که در راستای تقرب الهی باشد.

اصول و عناصر عرفان تولتک بیش از آن که عرفان باشد، یک سلسله گزاره های اخلاقی است که بعضی از آن ها ناقص یا نادرست است. البته جز این هم توقع و انتظاری نیست. مکتبی که بر اساس آزمون ها و تجربیات درونی یک یا چند نفر که در صحرای مکزیک زندگی کرده اند، بهتر از این نمی شود. پر واضح است که این گونه آموزه ها، هرگز نمی تواند مبنای هدایت و راهنمایی بشر شود.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ