2. عرفان سو
«گوزن سیاه» عضوی از شاخه «اوگ لالا تتون سو» بود. تتون سو از تتون های غربی مکزیک است و این شاخه یکی از هفت شاخه قوم داکوتا (آتش های انجمن) است. تتون های غربی از جمله شاخه اوگ لالاسو از اقوام بزرگ و خانواده گسترده سرخ پوست ها هستند که به زبان «سو» سخن می گویند. به طور کلی قوم داکوتا در قرن نوزدهم شناخته شدند و به عنوان قوی ترین قوم دشت های مکزیک به دل ها هراس انداختند. شاخه اوگ لالاسو دارای آیین کهنی است که امروزه بیشتر به عنوان «خرد معنوی سو» مطرح است. این آیین و تاریخچه باستان، امروزه به «گوزن سیاه» رسیده است. گوزن سیاه این تجربه بزرگ را از نیاکانش دریافت کرده است و او هم باید به دیگری بسپارد.
آن گونه که خود گوزن سیاه می گوید، در سال 1862 متولد شده است. در آن روز مردمانش هنوز در دشت آزاد می گشتند، اما بعدها با سفیدپوستان جنگیدند. او دارای علم مقدسی بود که میراث معنوی ژرفی از اجداد کهن بود. او از شهودهای فراوانش نیروهای خاصی یافت که از آن برای بهروزی قومش بهره گرفت. گوزن سیاه ظاهراً در اوت 1950 درگذشته است.
نخستین کتابی که از گوزن سیاه گزارش می کند، در سال 1932 به قلم جان نیهارت به نام گوزن سیاه سخن می گوید منتشر شد. این کتاب در سال 1378 به فارسی برگردانده شد. نیهارت در ابتدای کتابش سرگذشت آشنایی خود را با گوزن سیاه گزارش می کند:
اولین بار او را در 1930 دیدم... خانه گوزن سیاه در حدود چهار میلی غرب مندرسون بود. جاده ای بی دررو بود که از میان تپه های زرد بی درخت به خانه گوزن سیاه می رسید، و آن خانه، یک کلبه کنده ای بود با یک اتاق که بر بام کثیفش علف های هرز روییده بود.
وقتی که به آن جا رسیدیم، گوزن سیاه، بیرون سرپناهی که از شاخه های کاج ساخته بودند، ایستاده بود. نیمروز بود. وقتی که ما، پس از غروب آفتاب، از خانه او بیرون می آمدیم عقاب دیگر گفت: «گویا پیرمرد آمدن شما را می دانست، عجیب است.» پسرم نیز گفت که او هم یک چنین احساسی داشته. و در آن چند سالی که من این پیرمرد بزرگ را شناختم کاملاً آمادگی باورکردن این را داشتم که او از آمدن ما خبر داشت، چون او بی شک نیرو های فوق طبیعی داشت.
وقتی با گوزن سیاه دست می دادم به او گفتم که من با سرخ پوستان اوماها و بسیاری از سوها به خوبی آشنا هستم، و حالا آمده ام که با او آشنا شوم و کمی از روزگار گذشته گفتگو کنیم. گفت: «آهاه!» و این نشان می داد که از پیشنهاد من خوشش آمده است.
گوزن سیاه مدتی با چشم های کمابیش بی سویش به زمین خیره شد؛ گویی ما را از یاد برده بود. می خواستم حرفی بزنم و این سکوت را بشکنم که پیرمرد سربلند کرد و نگاهی به عقاب دیگر مترجم انداخت و (چون انگلیسی نمی دانست) به زبان سویی گفت: همین طور که این جا نشسته ام می توانم حس کنم که در این مرد کنار من آرزوی نیرومندی به دانستن چیزهایی از جهان دیگر هست. او را فرستاده اند که هر چه را که من می دانم بیاموزد و من به او می آموزم.
نیهارت سال 1931 به خانه گوزن سیاه برگشت تا او سرگذشت خود را برای تحقق رسالت بزرگش نقل کند. قصد اصلی گوزن سیاه این بود که شهود بزرگ خود را برای مردم حفظ کند. نیهارت تمام گزارش های گوزن سیاه را ثبت و بالاخره در 1932 نخستین چاپ آن را روانه بازار کرد. او می گوید: پس از گذشت سه دهه، آوازه گوزن سیاه سراسر ایالت متحده و نیز اروپا را فرا گرفت و این کتاب به هشت زبان منتشر شد.
جوزف براون هم در سال 1947 در جست و جوی گوزن سیاه برآمد. تا این که رد پای او را در ایالت نبراسکا یافت. او یک زمستان سرد را با گوزن سیاه به سر برد و تمام گفته ها و گزارش های او را یادداشت کرد. براون این مجموعه را با عنوان چپق مقدس به چاپ رساند. این کتاب، گزارشی از عرفان سو از طریق شهود بزرگ گوزن سیاه است.
آموزه های عرفان سو
عرفان سو به رغم پیچیدگی های خاصی که مربوط به فرهنگ و قومیت سرخ پوستی است، می توان گفت همانند گاومیش است که نماد کل جهان است که همه چیز را در خود دارد. نماد نوع انسان، گوشت سردست گاومیش است. این گوشت نزد سوها بسیار مقدس است. مقدس بودن از مهم ترین جنبه های فرهنگی سو است. گاومیش مقدس است و کل آفرینش قداست دارد. نزد سوها تمام خویشی های روی زمین، رمز خویشی بزرگ و حقیقی است که انسان را به آسمان وصل می کند. نماد اتصال انسان به آسمان، چپق مقدس است.
آیین چپق سه مرحله دارد: تطهیر با دود به وسیله گیاه های مقدس؛ گسترش چپق برای این که تمامی عالم را در برگیرد؛ قربانی کردن کل عالم در آتش چپق. زبان عرفان سو یا چپق مقدس، همراه با رمز و ابهام بسیار است؛ بنابراین فهم آن را دشوار و پیچیده کرده است.