سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 19
کل بازدید : 365891
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


شما چه مسئله‌ای با آقای حسینیان داشتید؟

بنده با آقای حسینیان نه سابقه دوستی دارم نه سابقه دشمنی، نه سابقه همکاری. تنها یک بار زمانی که مسئولیت مرکز اسناد انقلابی اسلامی با آقای سید حمید روحانی بود به دعوت ایشان به این مرکز رفتم برای بحث درباره جلد چهارم کتاب نهضت امام خمینی. این جلد هنوز منتشر نشده است. قبل از آن، آقای روحانی اصرار فراوان داشت تا معاونت پژوهشی این مرکز را بپذیرم که اگر پذیرفته بودم شاید مرکز اسناد انقلاب اسلامی به سرنوشت کنونی دچار نمی‌شد و آقای حسینیان و دوستانش نمی‌توانستند آن را تصرف و در واقع تملک کنند. آقای حسینیان را چند بار در برخی جلسات و همایش‌ها دیده‌ام. انتقادات من به وی بر سر مسائل اصولی است که جنبه شخصی ندارد. یکی، انتقاد به رویه کنونی در مدیریت مؤسسات پژوهشی کشور است که متأسفانه به بلیه‌ای برای تحقیقات سیاسی و تاریخی بدل شده؛ یعنی انتصاب افراد در رأس مؤسسات بدون توجه به صلاحیت علمی ایشان و تنها به اعتبار روابط و تعلق به حلقه‌های خاص قدرت سیاسی. از این منظر منتقد آقای حسینیان و برخی آقایان دیگر بوده‎ام و ایشان را شایسته تصدی این مناصب نمی‌دانم و حضورشان در مؤسسات پژوهشی را مخل رشد پژوهش و تحقیقات تاریخی و سیاسی در جمهوری اسلامی می‌دانم.

انتقاد دیگر به نوع نگاه ایشان به نهضت ملّی شدن صنعت نفت است و دو قطبی کردن و مطلق کردن حوادث و ایجاد تعارض کاذب میان آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق. این تداوم همان خطی است که زمانی دکتر مظفر بقایی کرمانی و حزب زحمتکشان ملّت ایران دنبال می‌کرد و اکنون آقای حسینیان پرچمدار آن شده است.

انتقاد دیگر به آقای حسینیان جنجالی است که وی در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای آفرید که در تعارض صریح با دیدگاه‌های اعلام شده و علنی مقام معظم رهبری بوده است. آقای حسینیان با مطرح کردن برخی مسائل به تحریک بخشی از نسل جوان انقلاب و طیف به‌اصطلاح حزب اللهی پرداخت و فضایی آفرید، هماهنگ با افرادی مثل اکبر گنجی و دیگران، که این پرونده به‌کلی لوث شود و سرانجام هیچ کس نفهمد که حقیقت چه بود.

همه می‌دانند که آقای حسینیان تنها نیست و  دوستان خیلی بانفوذی دارد که عموماً از مقامات امنیتی و قضایی هستند. «عقل سلیم» حکم نمی‌کرد در زمانی که در زیر فشار مافیای زمین‌خوار شیراز هستم، جبهه‌ای سنگین را علیه خود باز کنم و هیاهوی آقای حسینیان را علیه خود برانگیزانم. معهذا، ایشان خود وارد جنجال زمین‌خواری فارس شد، البته به حمایت از کانون‌های زمین‌خوار، و به همراه آقای علی فلاحیان، وزیر پیشین اطلاعات، با آقای دکتر احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور، تماس گرفتند و به بدگویی از من و تحریف حقایق پرداختند. نمی‌دانم این اقدام چه دلیلی داشت ولی بهرحال انگیزه‌ای شد برای وارد شدن من به مبحث قتل‌های زنجیره‌ای و ارائه کارنامه آقای حسینیان.  

یعنی نقش آقای حسینیان را در جهت انحراف پرونده قتل های زنجیره ای ارزیابی می‌کنید؟

بله، منظورم ایجاد غوغا و لوث کردن پرونده از سوی وی بود. نمی‌دانم چرا این کار را کرد ولی در بسته شدن پرونده و تاریک ماندن زوایای مهم و ناشناخته آن بسیار مؤثر بود. آقای حسینیان فضایی ایجاد کرد که همه به این نتیجه رسیدند این پرونده را زودتر مختومه کنند.  

مستندات شما برای بهایی بودن آقای حسینیان چیست؟ آیا بهائی بودن آقای حسینیان را در راستای همان تز خود می دانید که بهایی ها در حال نفوذ به سیستم حکومتی هستند؟

من ادعا نکردم آقای حسینیان بهائی است. نوشتم وی به روستای صغاد تعلق دارد که در سال 1334، یعنی زمان تولد آقای حسینیان، به عنوان روستایی بهائی‌نشین شهرت داشته. این امر در منابع تاریخی ذکر شده. همان‌جا تأکید کردم که صغاد سال‌های 1330 و 1340 شمسی با شهرک صغاد کنونی، که با مهاجرت و اسکان عشایر گسترش فراوان یافته، تفاوت اساسی دارد. هم‌اکنون طوماری تهیه کرده‌اند که گویا گفته‌ام همه مردم صغاد کنونی بهائی هستند. به‌هیچ‌وجه چنین نیست. زمانی که ما از مناطق بهائی‌نشین سخن می‌گوئیم، به این معنا نیست که همه بهائی بوده‌اند. مثلاً، می‌دانیم که مناطقی مانند آباده و خرمی و سروستان و نی‌ریز در فارس یا برخی روستاهای شرق مازندران و گرگان یا برخی مناطق کرمان و یزد یا منطقه بستان آباد (سیسان) در آذربایجان مناطق متراکم بهائی‌نشین بوده‌اند. این بدان معنا نیست که مثلاً مردم نی‌ریز یا سروستان یا شرق مازندران (خطه آمل و بابل و ساری و شاهی) همه بهائی بوده‌اند. من سال‌ها پیش در رساله‌ای جغرافیای جمعیتی بهائیان ایران را بررسی آماری کرده و در سایت خود و در فصلنامه تاریخ معاصر ایران منتشر نمودم. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز این رساله را، با عنوان «جستارهایی از تاریخ بهائی‌گری در ایران»، منتشر کرد. در این بررسی، نام روستای صغاد هم ذکر شده بود. چرا در آن زمان معترض نشدند؟ آیا باید تمامی مردم بخش‌های مهمی از ایران علیه من طومار تهیه کنند که گویا نوشته‌ام مردم سروستان یا نی‌ریز فارس یا محله سعدی شیراز یا شرق مازندران یا یزد و کرمان و غیره و غیره بهائی بوده‌اند؟ این روش‌ها نوعی جوسازی و شانتاژ سیاسی و پرونده‌سازی است برای استتار حقایق. در همه جا مسلمانان بوده‌اند و منظور از «منطقه بهائی‌نشین» این نیست که همه بهائی بوده یا هستند.

در مسئله نفوذ بهائیان در نهادهای حکومتی و سازمان‌های سیاسی از نیمه دوّم دوره قاجاریه به بعد در مقاله «تأملی در مسئله بهائیت» و در رساله «جستارهایی از تاریخ بهائی‌گری در ایران» گفتنی‌ها را گفته‌ام و تکرار آن را زاید می‌دانم.  

برگردیم به موضوع اصلی گفت و گو. آقای سیاوش پور، رئیس کل دادگستری فارس، گفته‌اند که روز پنجشنبه شاکیان جدیدی به پرونده شما اضافه شده است؟

برنامه و نقشه آقایان همین بود که بهم خورد. در واقع، می‌خواستند مرا روز پنجشنبه با دستنبد به دادسرا بیاورند، عکس مرا در وضع تحقیرآمیز در جراید محلی منتشر کنند و با افزودن شاکیان جدید و صدور قرارهای جدید و سنگین مرا در زندان نگه دارند و از روز شنبه جنجال بزرگی علیه من آغاز کنند با اتهامات زشتی مانند زمین‌خوار و کلاه‌بردار و غیره و غیره. به این ترتیب، در فضایی که امکان هر گونه دفاع از من سلب شده مرا به شدت بی‌حیثیت کنند. هم‌زمان، قرار بود تعدادی از گردانندگان مجمع دانشجویان عدالتخواه فارس را نیز دستگیر کنند و به این ترتیب، با توجه به زمان امتحانات و تعطیلی دانشگاه‌ها، مانع اعتراضات دانشجویی به دستگیری و توهین‌های وارده به من شوند. این نقشه با دقت از هفته‌ها پیش طراحی شده بود. به این دلیل در روز پنجشنبه آقای بانشی، دادستان، برخلاف قانون و مقررات جاری و نص صریح قانون نام مرا به عنوان «زمین‌خوار» اعلام کرد، در حالی‌که حتی اگر من قتل نیز مرتکب شده بودم ایشان حق ذکر نام مرا نداشت، و مطالب موهنی علیه من در روزنامه‌های خبر و سبحان (دو روزنامه محلی شیراز) منتشر نمود. وی چنان از تداوم بازداشت من و در نتیجه عدم توانایی‌ام به پاسخگویی یا شکایت مطمئن بود که علت بازداشت مرا نه اتهام «نشر اکاذیب و افترا و تشویش اذهان عمومی» بلکه «زمین‌خواری هشتاد هکتار از اراضی منابع طبیعی» (یعنی همان اراضی ملکی و موروثی من) خواند و چنان تند رفت که حتی پرونده تیراندازی عوامل شرکت‌های زمین‌خوار به چادر محل اقامت من در چند سال پیش را، که در شعبه 5 اداره آگاهی شیراز با شکایت من مورد بررسی قرار گرفت، معکوس جلوه داد و آن را تیراندازی «بستگان و طایفه شهبازی» خواند و به حساب من گذاشت. همه این مسایل را در بخش سوم رساله «زمین و انباشت ثروت»، که به پاسخگویی به جوسازی‌ها و اتهامات علیه من اختصاص دارد، با درج اسناد مربوطه شرح داده‎ام و نیز زندگینامه مفصل و کارنامه سیاسی و علمی خود را. نمی‌دانم چرا این سخنان یاوه را مکرر تکرار می‌کنند. جالب‌تر این‌که، روزنامه محلی سبحان، بدون اعتنا به اتهام من، به دستور گردانندگان مافیای زمین‌خوار شیراز، خبر دستگیری مرا چنین منعکس کرد: «عبدالله شهبازی، زمین‌خوار معروف، دستگیر شد.» خوب است دوستان در شهر شیراز نظرسنجی کنند و ببینند مردم چه فرد یا افرادی را به عنوان «زمین‌خوار معروف» می‌شناسند و از عبدالله شهبازی چه تلقی دارند.

این اقدام بانشی، آن هم در مقام دادستان عمومی و انقلاب شیراز، جرم مسلم است و به زودی علیه وی به دادسرای انتظامی قضات شکایت خواهم کرد. علیه روزنامه‌های خبر و سبحان نیز، به‌ویژه سبحان که مطالب موهنی علیه من منتشر کرده و مرا «زمین‌خوار معروف» نامیده، شکایت خواهم کرد.

این اقدامات غیراخلاقی مرا مصمم کرد که حرکت خود را با جدّیت و عزم راسخ ادامه دهم و در راه ریشه کن کردن پدیده زشت سیطره مافیا مبارزه کنم. آماج این مبارزه فقط علیه مافیای زمین نخواهد بود؛ در حوزه‌هایی مانند قاچاق ارز و اسلحه و کالا و رانت‌‌خواری‌های کلان نفتی در جنوب فارس و عسلویه و سیمان و فولاد و مافیای مسکن و زمین شهری نیز مطالب گفتنی فراوانی دارم که بیان آن را لازمه دفاع از ارزش‌های انقلاب و نظام می‌دانم.  

آیا بین بازداشت شما و 11 نفری که در ارتباط با پرونده پالیزدار، به گفته سخنگوی قوه قضاییه، دستگیر شده‌اند نسبتی وجود دارد؟

ابداً. من هیچ ارتباطی با آقای پالیزدار ندارم و ایشان را نمی‌شناسم. فقط فیلم سخنرانی‌های وی را دیده‌ام و از ماهیت ماجرا و مسائل پس‌پرده آن هیچ اطلاعی ندارم. مسئله من «افشاگری» نیست، نقادی از منظر پژوهش سیاسی است و مختص امروز یا دیروز نیست. سال‌هاست من در روزنامه‌ها و وب‌گاه خود یادداشت‌های انتقادی درباره مسائل مختلف منتشر می‌کنم. از زمانی که قرارداد بزرگ واردات چای با کمپانی هندی- صهیونیستی تاتا را نقد کردم تا نقد قرارداد با رویال داچ شل و گشایش بانک HSBC در ایران (سلف بانک شاهی و متعلق به کانون‌های صهیونیستی و تجار تریاک سده نوزدهم) و نقد بازداشت رامین جهانبگلو و نقد تخریب حسینیه دراویش گنابادی در قم و غیره و غیره. همیشه نیز بی‌پروا و بدون مجامله سخن گفته‎ام. این رویه از سوی من جدید نیست و «افشاگری» نیز نام ندارد. بنابراین، من «افشاگر اوّل» یا «افشاگر دوّم» نیستم. این‌گونه تعابیر ژورنالیستی و تبلیغاتی است. ممکن است از منظر ژورنالیستی جذاب باشد ولی قابل انطباق با من نیست.

در مورد آقای پالیزدار دو حالت متصور است: یا او و دوستانش دلبسته و علاقمند به انقلاب و نظام هستند و به این تشخیص یا به‌اصطلاح «احساس تکلیف» رسیده و «افشاگری» کرده‌اند؛ یا فرضیه مطرح شده از سوی آقای حسین شریعتمداری در سرمقاله روز یکشنبه 2 تیرماه روزنامه کیهان درست است و ماجرا «توطئه علیه نظام» بوده. بهرحال، ارتباطی به من و رویه من ندارد. من هماره حدود و ثغور نقادی را شناخته‌ام و میان نقادی دلسوزانه و مستند و «افشاگری» با هدف تضعیف و تخریب نظام مرز قائل بوده‎ام. معهذا، مقامات مسئول باید توجه کنند که لاپوشانی مفاسد ایجاد شده و انحراف‌ها نمی‌تواند دفاع از کیان نظام تلقی شود بلکه قطعاً نتیجه معکوس می‌دهد. آقایان، که بعضاً شاید هیچ نوع تعلق دنیوی و مادی نداشته‌اند، دامادها و فرزندانی دارند که از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و می‌کنند. در چند مورد از افشاگری‌های آقای پالیزدار به‌طور مستند می‌دانم که این دامادها و آقازاده‌ها وجود خارجی داشته و مفسدانه عمل کرده‌اند. مردم این مسائل را می‌دانند و نظام باید با این‌گونه افراد، که از موقع سیاسی بزرگان خانواده خود (که ممکن است شخصاً منزه و پاکدامن باشند) برای بهره‌برداری شخصی استفاده مالی کرده و می‌کنند، برخورد قاطع کند. اگر نکند بستر برای پیدایش «پدیده‌ای به‌نام پالیزدار» فراهم می‌شود. ضرور است آقای شریعتمداری به این بعد از قضیه بیش‌تر بپردازند تا تعادل ایجاد شود و در میان جوانان و دانشجویان دلسوز انقلاب نسبت به عدالت ایشان شائبه پدید نیاید.

حتی خود من نیز بالاخره نفهمیدم که «پالیزدار رانت‌خوار» همان «پالیزدار افشاگر» است یا نه؛ چون اخبار ضد و نقیضی منتشر می‌شود. ولی، با توجه به توطئه زشت و غیراخلاقی که توسط مقامات قضایی و سیاسی فارس علیه خود من طراحی و اجرا شد، و خوشبختانه ناکام ماند، می‌دانم وقتی فردی در زندان باشد و قدرت دفاع نداشته باشد می‌توان وی را به همه چیز متهم کرد. مثلاً، با حمایت برخی مقامات محلی مدتی است سایت موهنی، با انتساب جعلی به «خانواده‌های شهدا و ایثارگران»، علیه من به راه افتاده و زشت‌ترین اتهامات و فحاشی‌ها را بر ضد من و حتی خانواده‌ و فرزندانم منتشر می‌کند. این اقدام آقایان، که هوّیت‌شان نیز معلوم و معین است، علیه من البته «تهمت و افترا و نشر اکاذیب» نیست. پخش سی. دی. علیه من در نماز جمعه شیراز، حاوی زشت‌ترین توهین‌ها، بدون این‌که کسی مانع توزیع‌کنندگان شود یعنی توزیع‌کنندگان از حمایت ستاد اقامه نماز جمعه شیراز برخوردار بوده‌اند، البته «افترا و نشر اکاذیب» نیست؛ ولی مطرح کردن صغاد چهل پنجاه سال پیش به عنوان روستایی بهائی‌نشین، بر اساس اسناد و منابع تاریخی، یا انتشار مقاله‌ای تحلیلی درباره حادثه انفجار شیراز از منظر آقایان «افترا و نشر اکاذیب» است! جالب است که آقای انجوی‌نژاد، مسئول کانون فرهنگی رهپویان وصال، نیز گروهی از خانواده‌های شهدای حادثه انفجار در حسینیه کانون فوق را به شکایت علیه من و چهار تن از گردانندگان مجمع دانشجویان عدالتخواه فارس تحریک کرده. زمانی که آقای عزیزی، فرماندار شیراز، و دیگران انفجار کانون رهپویان را تصادفی می‌خواندند و با جوسازی و روش‌های پلیسی مانع اطلاع رسانی در این زمینه بودند، و حتی از به کار بردن عنوان «شهید» برای شهدای حادثه فوق جلوگیری می‌کردند و بنرهایی که عناوین «شهید» و «بمب‌گذاری» را به کار برده بود می‌بریدند، من از معدود کسانی بودم که با انتشار مقاله در سایتم حادثه فوق را به صراحت انفجار سازمان‌یافته خواندم و یکی از اوّلین گزارش‌های خبری و تصویری دقیق را یکی دو ساعت پس از حادثه منتشر کردم. حال، به این دلیل که توضیحات وزیر اطلاعات درباره حادثه فوق و دستگیرشدگان مرتبط با آن را قانع‌کننده ندانسته‌ام هدف جوسازی و تهاجم آقایان قرار گرفته‌ام.  

یعنی همان ماجرایی که شما گفتید بمب گذاری کار خودی‌هاست؟

نه، من چنین چیزی نگفتم. فقط گفتم که خرابکاران نمی‌توانستند با محیط کانون رهپویان وصال بیگانه باشند و بمب‌گذاری نمی‌تواند کار سلطنت‌طلب‌ها باشد. من نویسنده کتاب کودتای نوژه هستم که در سالگرد اوّلین دهه انقلاب (1367) منتشر شد و تنها منبع در این زمینه است. نوشتم که سلطنت‌طلبان از سال 1359 به بعد بمب‌گذاری نداشته‌اند. و افزودم که، طبق بررسی من، علت حادثه، انفجار یک بمب دست ساز بوده که، دانسته یا ندانسته، منجر به انفجار یک مین ضد تانک موجود در نمایشگاه حسینیه شده است. عاملین فاجعه احتمالاً از وجود مین ضد تانک خنثی نشده مطلع نبودند که می‌تواند با انفجار خود دویست شهید و زخمی بیافریند. آن‌ها تنها می‌خواستند با انفجار یک بمب کوچک فضای شهر را مدتی، قبل از سفر مقام معظم رهبری، آشفته کنند. ولی، انفجار مین فوق آنان را متحیر کرد و تناقض‌گویی‌های فراوانی را سبب شد که منجر به سلب اعتماد مردم شهر از اظهارات مقامات مسئول گردیده است.  

بر همین اساس بود که عکس دو نفر از دستگیرشدگان را منتشر کردید؟

من عکس آقایان فرامرز شیخ‌الاسلامی و پسرخاله‌اش محمد شاه قطبی را که بازداشت شده بودند در سایتم منتشر کردم. این دو را می‌شناختم و می‌دانستم که اتهام بمب‌گذاری به آن‌ها تا چه حد مضحک است. خوشبختانه تحقیقات نیز این ادعای مرا ثابت کرد. آقای شیخ‌الاسلامی هم‌اکنون آزاد شده و آقای شاه قطبی در آستانه آزادی است. یعنی، هر دو به‌کلی بی‌گناه بودند. اگر از فیلم انفجار، که در اینترنت موجود است و نسخه کامل آن نیز به سادگی قابل دستیابی است، در نرم‌افزارهای تخصصی گراف و نمودار گرفته شود، می‌بینید که دقیقاً دو انفجار رخ داده است. ابتدا، نمودار انفجار اوّل دیده می‌شود که همان بمب دست سازی است که از راه دور کنترل شده و سپس نمودار انفجار دوّم که همان انفجار مین ضد تانک است. مسئله خیلی روشن و بدیهی است. به‌علاوه، نوع مواد منفجره موجود در مین ضد تانک، که وجود آن در آزمایشگاه به اثبات رسیده، و رنگ نور انفجار به سادگی صحت ادعاهای مرا نشان می‌دهد. دلایل فراوان است. نمی‌دانم چرا این بررسی تحقیقی و تحلیلی چنین آقایان را آشفته کرده که خانواده‌های محترم شهدای کانون رهپویان را به شکایت علیه من ترغیب کرده‌اند!  

در اختیار داشتن این اطلاعات همان فرضیه‌ را تقویت می‌کند که مدعی است شما جزو وزارت اطلاعات بوده‌اید و بنا بر این به منابع اطلاعاتی دسترسی دارید.

من هیچگاه کارمند یا عضو وزارت اطلاعات نبوده‌ام. من فقط به عنوان یک محقق با نهادهای انقلابی همکاری می‌کردم و طرح‌هایی ارائه دادم که منجر به تأسیس مهم‌ترین مراکز پژوهش تاریخی و سیاسی در جمهوری اسلامی شد. کارنامه علمی و سیاسی و مشاغل و سمت‌هایم را در رساله «زمین و انباشت ثروت» منتشر کرده‌ام. از سال‌ها پیش منادی این نظر بودم که طبق رویه مرسوم در دنیای امروز همکاری پژوهشگران با نهادهای اطلاعاتی برای دستیابی به اسناد و کشف حقایق تاریخی الزامی و ناگزیر است و بدون واهمه به این باور خود عمل کرده‌ام. این در فضایی است که بسیاری از محققین، برای حفظ به‌اصطلاح وجهه علمی خود، از ورود به ساده‌ترین مباحث سیاسی پرهیز می‌کنند. هر کس خط فکری مرا دنبال کند متوجه می‌شود فردی مستقل بوده‌ام. وجه تمایز من با برخی محققین دیگر این است که فرزند انقلاب و نظام هستم و خود را از نظام جمهوری اسلامی بیگانه نمی‌دانم. متاسفانه، مورد عنایت هر دو جبهه انقلاب و ضد انقلاب نیز بوده‎ام. هم «هواداران دو آتشه» جمهوری اسلامی، از نوع مقامات محلی فارس، و هم مخالفان جمهوری اسلامی، هر دو، نهایت عنایت و لطف را به بنده داشته‌اند. جالب است بدانید که پس از دستگیری من نشریه نشنال ریویو، ارگان نومحافظه‌کاران آمریکا که سردبیر آن ویلیام باکلی از مقامات سابق سیا است، در یادداشتی به قلم مایکل روبین، روزنامه‌نگار صهیونیست، نوشت که «عبدالله شهبازی، مورخ رسمی جمهوری اسلامی ایران، به دلیل متهم کردن مقامات محلی فارس به فساد مالی زندانی شد.» برخی سایت‌های داخلی وابسته به کانون‌های معینی در میان مدیران جمهوری اسلامی نیز با القاب دیگر بنده را مورد عنایت قرار دادند.  

کدام تعریف را از خود قبول دارید؟

من بچه انقلاب هستم و هیچ کدام از این آقایان به اندازه من با نظام جمهوری اسلامی نسبت ندارند. 

ولی شما در مقطعی عضو حزب توده بوده‌اید و پس از انقلاب به انقلابیون می پیوندید.

یکی از افتخاراتم این است که از هشت سالگی که مرا برای ملاقات با پدرم به ساواک و زندان قزل قلعه می‌بردند با سیاست آشنا شدم، عشق به امام را از پدرم آموختم و از همان زمان تاکنون عاشق امام بوده‌ام. این تعلق هیچگاه منقطع نشده. هیچ وقت بر ضد جمهوری اسلامی نبودم .هر فردی دورانی از گشت و گذار و جست و جوی فکری در زندگی خود دارد. بنده زمانی نوجوان و جوان بودم، مدتی هوادار مجاهدین خلق و گروه های دیگر شدم، با افرادی مانند سعید شاهسوندی و ستار کیانی (اعضای مجاهدین خلق در حوالی سال‌های 1349) دوستی نزدیک داشتم، از بنیانگذاران بزرگ‌ترین سازمان مخفی مذهبی شیراز بودم که به مجاهدین خلق انتقاد داشت و در تابستان 1349 به همراه آقای سید علی‌محمد دستغیب نقش اصلی را در پخش بیانیه مرجعیت امام خمینی در مجلس ختم آیت‌الله حکیم داشتم و به این خاطر زندان رفتم. پیشینه سیاسی پرتلاطم و مفصلی دارم و مدتی نیز علاقمند به مارکسیسم و حزب توده شدم. تکرار اتهام «توده‌ای»، مانند همان اتهام «زمین‌خواری»، بسیار سخیف است. کارنامه سیاسی و خانوادگی من روشن‌تر از بسیاری از این آقایان است. می‌توانید به بخش سوّم رساله «زمین و انباشت ثروت» من مراجعه کنید که زندگینامه خود را به‌طور مفصل ذکر کرده‌ام.  

چگونه شد که به سرعت از زندان آزاد شدید؟

روز پنجشنبه که برای تودیع وثیقه و آزادی من مراجعه کردند، مشاهده شد که شاکیانی، طبق برنامه قبلی و کاملاً سازماندهی شده، برای تقدیم شکایت‌های جدید به دادسرا مراجعه می‌کنند ولی آقای دادیار همه را بیرون می‌کند. یعنی برنامه ریزی برای ادامه بازداشت و هتک حرمت و جنجال اخلاقی علیه من کاملاً بهم خورده بود. از ساعت ده شب چهارشنبه به نظرم اتفاقی افتاد که همه چیز را دگرگون کرد و برنامه آقایان را عقیم نمود.  

آن اتفاق چه بود؟

حدس می‌زنم موج رسانه‌ای و انعکاس بازداشت من در تقریباً همه سایت‌های مهم سبب شد که خبر به گوش بعضی از مقامات برسد و سریع دستور دهند که این بحث جمع شود و آقایان در واقع در اجرای توطئه خود شکست بخورند. یعنی عده‌ای شاید به من علاقه‌مند باشند و بازداشت مرا به مصلحت نظام ندانند. به همین دلیل ساعت 10 شب مرا به «بند سبز»، که «بهشت زندان شیراز» به‌شمار می‌رود، منتقل کردند. در این زمان متوجه شدم اتفاقی افتاده است. جالب است بدانید که من در سال 1351 اوّلین زندانی زندان عادل‎آباد بودم؛ زمانی که این زندان هنوز افتتاح نشده و کمیته مشترک ضد خرابکاری و ساواک منحله استفاده از آن را شروع کرده بود. پس از 37 سال بازگشت به این زندان برایم بسیار جالب بود.  

و حالا که آزاد شده اید می خواهید چه کنید؟

از آقای بانشی، دادستان عمومی و انقلاب شیراز، به علت مصاحبه با روزنامه خبر (چاپ شیراز) و ایراد اتهامات کذب و توهین و افترا علیه خود و نقض صریح قانون به دادسرای ویژه روحانیت و به دادسرای انتظامی قضات شکایت خواهم کرد. علاوه بر این، دو هزار خانوار از عشایر سُرخی نیز در حال تنظیم شکایت از امام جمعه و برخی مقامات قضایی و اداری استان تحت عنوان تبانی و مشارکت در غارت بیت‌المال به دادسرای عمومی و انقلاب ویژه کارکنان دولت در تهران هستند. متن شکایات را بعداً پس از مشورت با وکلا تعیین و در سایتم منتشر خواهم کرد. تصوّر می‌کنم این موج عمومی شود و تمامی افرادی که در سال‌های اخیر آماج تهاجم کانون‌های زمین‌خوار شیراز و همدستان آنان در میان مقامات محلی بوده‌ و اموال خود را از دست داده‌اند به این موج خواهند پیوست؛ مانند عشایر بیات و کورش و دارغه قشقایی که در باجگاه 9 هزار هکتار از مراتع‌شان را به زور از دستشان خارج کردند و ضمیمه شهر جدید صدرا نمودند و مردم قلات و کمهر سپیدان و سیاخ و بیضا و غیره و غیره. قطعاً این مردم به موج شکایت علیه مقامات همدست با زمین‌خواران خواهند پیوست. این موج شکایت علیه امام جمعه و دو پسر ایشان و برخی مقامات اداری و نظامی و انتظامی و کارگزاران و دلالال و مدیران شرکت‌های دست‌اندرکار تصرف اراضی زراعی و مراتع مردم خواهد بود. احتمالاً این پرحجم‌ترین پرونده در تاریخ قضایی جمهوری اسلامی خواهد شد. تقاضایم از مقامات عالی مملکتی این است که به تظلم هزاران تن از مردم مال‌باخته فارس عنایت کنند و مرجع قضایی خاصی را، با توجه به اقتدار کانون‌های متنفذ در فارس و عدم صلاحیت دادستان که خود متخلف و مورد اتهام است، برای رسیدگی به این شکایات تعیین نمایند.

تاریخ مصاحبه: جمعه، اوّل تیر 1387

تاریخ انتشار در وب‌گاه عبدالله شهبازی: ساعت 1:30 صبح سه‌شنبه، 4 تیر 1387






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ