ویژگی های آثار کوئیلو
1. رمان و قصه
مهم ترین ویژگی تمام آثار کوئیلو این است که محتوای اشراقی و عرفانی را به صورت رمان و داستان ارائه کرده است. دستمایه رمان های پائولو از عرفان اسلامی تا عرفان شرقی و غربی است. او به هرجایی چنگ می اندازد تا با قدرت و استحکام بیشتر پیش زمینه های ذهنی خود را در ذهن خواننده بنشاند؛ ولی آن چه مسلم است این که پائولو یکی از متفکران غربی است که بهترین قالب ارائه افکار خود را رمان و داستان برگزیده است. البته این امر اختصاص به او ندارد. امروزه در میان نخبگان و دانشمندان کم نیستند کسانی که شکل و قالب رمان را بر قالب های دیگر ترجیح داده اند. کسانی نظیر راسل، ژان پل سارتر، کوندرا، کاستاندا، چوپرا و ده ها نفر دیگر در این رده می گنجند. اساساً باید دانست که زبان محاوره و مفاهمه در جهان معاصر زبان تصویر است و اساس پایه زبان تصویر، یعنی فیلم در انواع و اقسام مختلفش، قالب رمان و داستان است؛ بنابراین آفرینندگان رمان های جذاب، مؤثر و پیشرو امروزه آفرینندگان فرهنگ و هویت جامعه هستند.
از سوی دیگر یکی از مهم ترین دستمایه های رمان های جذاب و دلنشین، مضامین عرفانی و معنوی است. کوئیلو در جایی می گوید:
«یکی از کهن ترین و سنتی ترین روش های انسان برای انتقال معرفت به نسل های بعد، قصه ها و حکایات بوده است. قصه، ناب ترین و خالص ترین بخش ادبیات است؛ چرا که ما را به دورانی پیش ار پیدایش تفاسیر و تعابیر امروزیمان می برد. قصه ها شادند، سرگرم کننده اند، نمایشی اند، اما فراتر از همه، معرفت را به شکلی دلپذیر منتقل می کنند. موقع نوشتن بیشتر متون این کتاب، فکر می کردم خالق آن ها که بوده است؟ چه کسی آن ها را برای فرزندان و نوه هایش نقل کرده؟ قصه ها چگونه در برابر زمان تاب آورده اند؟ چگونه به پرواز درآمده اند؟ و قاره ها و اقیانوس ها را پشت سر گذاشته اند؟ هر وقت شناختن منشأ قصه ای ممکن باشد، این کار را می کنم. اما تقریباً همه این قصه ها، به بایگانی نهانی قلب انسان تعلق دارند؛ نام سراینده شان از یاد رفته، اما پیامش هنوز وجود دارد. قصه هایی هم هست که در فرهنگ های گوناگون، روایت های متفاوت دارند، و در این موارد، مشهورترین روایت را انتخاب کرده ام.»
2. عرفان و اشراق
پائولو کوئیلو ادیب نیست؛ نثر او پیچیده و سرشار از استعاره های ادبی و ساختاری هنری نیست؛ کوئیلو نویسنده ای را به مبارزه نمی طلبد، آثار دیگران را نقد نمی کند، و مدعی ایجاد یک سبک ادبی نوین نیست. کوئیلو پیرو مکتب عشق است؛ او از تمام معرفت بشری بهره می گیرد و مدعی گفتن سخنی تازه یا آفریدن سبکی نیست. اما باز خواننده های کوئیلو هر روز بیشتر می شوند و خواندن کتاب هایش را به هم توصیه می کنند. کوئیلو عرفان نوینی را عرضه می کند. عرفان کوئیلو، عرفان مردمی است. از نگاه او حرکت به سمت مقصود دشوار نیست، میل قلبی و اراده می خواهد. او اشتباه های کوچک را در مسیر قابل بخشش می داند و حتی گاهی این اشتباه را نشانه های راه می شناسد. کوئیلو خداوند را عشق مطلق می داند، بنابراین اگر خداوند عشق است، پس بشر هم پیرو سنت عشق است. در بریدا می گوید:
«جوهره آفرینش مفرد است و این جوهره، عشق نام دارد. عشق نیرویی است که ما را بار دیگر به یکدیگر می پیوندد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکان های متعدد جهان پراکنده شده است، بار دیگر متراکم سازد.»
و باز می گوید:
«در عشق هیچ خطری وجود ندارد و تو خود این را خواهی آموخت. هزاران سال است که آدمیان یکدیگر را جستجو کرده اند و یکدیگر را یافته اند.»
و نیز ادعا می کند:
«عشق یگانه پل میان جهان نامرئی و جهان مرئی بود که همه آدمیان آن را می شناختند. یگانه زبان مؤثر برای ترجمه درس هایی بود که کیهان هر روز به آدمیان می آموخت.»
کوئیلو در جایی درباره عشق این گونه می گوید:
«اعتقاد دارم که عشق، عشق است. از جنسیت و هر چیز دیگری فراتر است. عشق احساسی است که ما داریم. یونانیان باستان برای عشق سه واژه داشتند: اولین آن ها اروس است: عشق بین زن و مرد؛ دومین آن ها فیلوس است: عشق به خود؛ و سومین آن ها آگاپه است: عشقی فراتر از آن چه قابل توضیح باشد. این عشقی است که با بخشایش شروع می شود. در این عشق ممکن است من از کسی یا چیزی خوشم نیاید. طبیعی است که من از کسی که می خواهد به من لطمه بزند، خوشم نیاید. یک داستانی در مورد یک سامورایی وجود دارد. یک استاد سامورایی به قتل رسید و هیئت سامورایی تصمیم گرفت قاتل این استاد سامورایی را بیابد و مجازات کند. مرد سامورایی مسؤول پیدا کردن قاتل، دو سال تمام دنبال او گشت و سرانجام پیدایش کرد، و درست در لحظه ای که می خواست او را بگیرد، مرد قاتل به مرد سامورایی تف انداخت. مرد سامورایی گفت: بسیار خوب، و آرام ماند و نزد دوستانش رفت. همه ناامید شدند که چرا او را نکشت. سامورایی گفت: می خواستم این کار را به خاطر وظیفه بکنم، ولی وقتی او به من تف انداخت، احساس خشم کردم. می خواستم این کار را بر مبنای عشق انجام دهم، نه خشم. و روز بعد دوباره به سراغ آن شخص رفت و بدون خشونت او را مجازات کرد. عشق همه اعمال ما را توجیه می کند. شما می توانید دشوارترین اعمال را انجام بدهید، اگر عشق داشته باشید؛ و می توانید ساده ترین اعمال را هم انجام بدهید، اگر عشق داشته باشید. شما حتماً بیتل ها را می شناسید. آن ها برای نسل ما بسیار مشهور و موفق بودند. از پل مک کارتنی، یکی از خوانندگان این گروه پرسیدند معنای تمام این موسیقی که شما می سرایید چیست؟ گفت: خیلی ساده است، یک کلمه: عشق. من فکر نمی کنم عشق بین زن ها و مردها تفاوتی داشته باشد.»
کوئیلو پدیده اشراق را که به صورت بسیار بارز در کیمیاگر جلوه گر است چنین توصیف می کند:
«در کیمیاگر پسرک چوپان می داند که گنجی نزدیک اهرام مصر دفن شده. اول فکر می کند که خوب، برای رسیدن به آن جا، فقط به نظم و ترتیب احتیاج دارم، گوسفندان را می فروشم، سوار کشتی می شوم و به آن جا می روم. این، بخش نرینه وجود است که باعث می شود بخواهیم مستقیماً به هدف برسیم. نخستین اتفاقی که برای پسر چوپان رخ می دهد این است که اموالش را می دزدند. این جا مقطع حساسی از کتاب است، او نقش یک ماجراجو را انتخاب می کند. اما اکنون دیگر حق انتخابی ندارد، جز آن که توسط افراد دیگر در این سفر راهنمایی بشود. و اکنون که تنها می ماند، کم کم به اشراق می رسد و نشانه ها را دریافت می کند و در این مقطع است که به برقراری ارتباط با انسان های دیگر می پردازد و انسان های دیگر شروع به ادامه راهنمایی های مناسب در لحظه های مناسب به او می کنند. در این لحظه خواندن نشانه ها و اشراق مهم است، ولی در عین حال تکیه به انسان های دیگر هم برای رسیدن به هدف اهمیت دارد. اما اشراق چیزی است که نمی توانیم توضیح بدهیم، همان گونه که نمی توانیم زیبایی گل را توصیف کنیم. ما تنها می توانیم زیبایی گل را احساس بکنیم. احتیاجی هم به توصیف نیست. فقط می توانیم زیبایی را درک کنیم، احساسش بکنیم و به آن عشق بورزیم. بنابراین در این جا ایمان مطرح می شود. اگر ایمان داشته باشید، راهنمایی لازم را کسب می کنید، به اشراق می رسید، و خدا برای ارائه راهنمایی مناسب در کنار شما خواهد بود. در کتاب کیمیاگر هم به همین مسأله می پردازم و درباره نشانه ها صحبت می کنم و این چیزی است که هر فرهنگی قادر به درکش است. برای من، اشراق «روح مادینه» من است. در کتاب رود پیدرا درباره بخش مادینه روح خودم صحبت می کنم. دیدن تعزیه امام حسین برایم بسیار تکان دهنده بود؛ چون دیدم مردان هم می توانند مثل زن ها احساسات خودشان را بیان کنند. دلیلی ندارد که احساسات خود را پنهان کنید. احساسات خود را ابراز می کنید، احساس می کنید که توسط شخصی هدایت شده اید.»
بر این اساس می توان گفت که دستمایه های اولیه عرفان و معنویتی که کوئیلو سعی دارد آن را به صورت رمان های متنوع و مختلف در ذهن خوانندگان جای دهد، ممزوجی است از عرفان مسیحیت، که دین اوست، و عرفان ساحری به صورت آثار کارلوس کاستاندا همراه با افکار مارکس. البته بدون تردید پائولو تحت تأثیر افراد مختلف دیگری هم هست و از نگرش های متنوعی الهام پذیرفته است. کسانی نظیر: خورخه لوییس بورخس، هنری ویلر، ژورژه آمادو، خیام، مولوی، یونگ و پولس قدیس.
3. سیاست
کوئیلو در جوانی پر جنب و جوش خود همواره در پیشروترین جنبش ها حضور داشته و مبارزه کرده است؛ به گونه ای که حتی بیتل ها به نظر او آدم های محافظه کاری بوده اند. او در جستجوی جامعه متفاوت بود. عقاید و باورهای مارکسیستی مطالعه می کرد و از آن ها بسیار متأثر بود. او در تعهدات سیاسی و اخلاقی، فردی رادیکال بود؛ زیرا همیشه با حکومت ها و سیستم ها رودررو می شد. به همین سبب هم به زندان افتاد و شکنجه شد.
امروزه کوئیلو در جایگاه خود تثبیت شده است و شهرتی جهانی یافته است. او امروز هم جایگاه سیاسی دارد. پائولو در حالی که نمی خواهد طرفدار حزب یا فرقه ای باشد، اما همچنان تأکید دارد که یک فرد سیاسی است. او هنوز هم همانند جوانی اش فردی آرمان گرا و دارای جادوی مثبت است. معتقد است در این جهان وحشی و پر از خشونت و اشتیاق به قدرت های سیری ناپذیر باید از پاکی سخن گفت و نباید از بخش کودکانه وجود گذشت.
پائولو معتقد است که امروزه ایدئولوژی های بزرگ نمی توانند جهان را دگرگون کنند. بسیاری از آن ها امروز شکست خورده اند، ولی امکان دارد باز ایدئولوژی های تازه ای به ظهور رسد و شعار کوئیلو در موضع گیری های سیاسی اش این است که:
«باید دیوار ایدئولوژی ها و قراردادهای فرهنگی که به تعصب و بنیادگرایی می انجامند، شکسته شود.
باید از نظر اخلاقی متعهد شد تا بیش از این جامعه به سوی ظلم بیشتر و برادری کمتر نرود.
و باید هر فرد به جامعه خدمت کند تا موج همبستگی جهانی عمیقاً به وجود آید.»
کوئیلو می گوید:
«من کتاب هایم را به گونه ای سیاسی می دانم؛ زیرا نه تنها با بازگویی اسطوره شخصی، تلاش برای بیداری بخش زنانه وجود و نیز لزوم پاره کردن کتاب رفتار خوب رایج و پرداخت بهای رسیدن به رؤیاها، مردم را از بسیاری چیزها آگاه می کنم، بلکه علاوه بر این نسبت به انواع تعصب ها، کسانی که می خواهند به جای وجدان آن ها تصمیم بگیرند و نیز بر علیه فرهنگ کاذب دانایی ها و ریاکاری، گونه ای سیاست که نه تنها خدمت نمی کند، بلکه از وجود شهروندان برای پیشبرد مقاصد خود سود می جوید، هشدار می دهم.»
او در انتخابات نمی خواهد شرکت کند. او خواهان نوع دیگری از سیاست است. سیاست او کوشش در شکستن دیوارهای تعصب است. هر کسی مسؤول سرنوشت خویش است و نباید آن را به دیگری واگذار کند. سیاست یعنی تلاش برای ایجاد دگرگونی. با وجود این او یک شخصیت کاملاً سیاسی است و در داستان ها و رمان های خویش افکار و اندیشه های مارکسیسم را پیگیری کرده است.
تحلیل و بررسی
یک. افکار و اندیشه های کوئیلو مخلوطی است از عرفان ساحری کاستاندا، عرفان مسیحیت و افکار مارکسیستی که امروزه هیچ گونه وجاهتی ندارد و یک مکتب شکست خورده و فروپاشیده شده است.
دو. مهم ترین موضوعی که از سوی کوئیلو مطرح می شود، زبان قصه و رمان است. مناسب است در این جا نگاهی قرآنی داشته باشیم. قصه در قرآن به صورت کاملاً جدی و مهم مطرح شده است. در قرآن که مهم ترین سند و منبع تفکر اسلامی است، آیات عقلی و استدلالی فراوانی خواهیم یافت، اما حجم آن که نشان دهنده میزان اهتمام قرآن است، به نسبت چندان زیاد نیست. قرآن شیوه ای مهم تر مطرح کرده است و آن، شیوه تمثیل و قصه گویی است. در این کتاب آسمانی بیش از صد قصه آمده که تعداد 27 قصه مربوط به انبیای الهی است و احسن آن ها قصه یوسف علیه السلام است. نکته جالب این که تعداد آیات مربوط به قصص، حدود 1800 آیه است که بخش مهمی از کل قرآن را تشکیل می دهد. به راستی قرآن با این همه آیات با ما چه می گوید؟ آیا از این مطالب مهم نباید درس گرفت؟ و آیا درس گرفته ایم؟
نکته جالب تر این که بیشتر آیات مربوط به قصص، مکی است (حدود 1500 آیه) و می دانیم که آیات مکی بیشتر در صدد القای تعالیم دینی و مسائل اعتقادی هستند. این امر بدین معناست که قرآن کریم در چهارده قرن پیش، قصه را بهترین زبان و قالب برای انتقال مفاهیم اعتقادی معرفی کرده است. اگر تنها 150 آیه، چنان که طنطاوی در مقدمه الجواهر می گوید، یا حداکثر 450 آیه چنان که مرحوم مقدس اردبیلی در زبده الاحکام بیان کرده، مربوط به احکام است و این حجم از آیات دستمایه ظهور علمی بزرگ به نام فقه شد، آیا نباید 1800 آیه دستمایه ظهور جریان بزرگ تری به نام رمان نویسی می شد؟
قرآن به ما می گوید مسائل اعتقادی را می توان محسوس ساخت و در قالب مقوله های هنری به مخاطبان عرضه داشت و این دقیقاً همان کاری است که امروزه بیگانه ها در طیف گسترده انجام می دهند. یکی از آن ها ارائه مفاهیم و مضامین دینی یا عرفانی به صورت رمان و قصه است. شکل دیگر آن ساختن فیلم های متعدد بر اساس رمان های دینی و عرفانی است. سینمای معناگرا در همین باره مطرح شده است. همچنین بعضی پویانمایی ها که امروزه در دنیا ماندگار شده است، حامل پیام عرفانی و دینی است؛ کارتون هایی مثل دوقلوهای افسانه ای، پینوکیو، ای کیوسان و بابا لنگ دراز.
به هر حال امروزه می توان از ظرفیت بسیار بالای رمان و قصه برای انتقال مفاهیم دینی و عرفانی بهترین بهره ها را برد و حتی می توان بر اساس این دستاورد دست به تهیه فیلم های بهتر یا کارتون های جایگزین زد و پیام اسلام را به دنیا عرضه نمود.