سخنی با ریاست محترم قوه قضائیه
آقای علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه که تصادفاً ایشان نیز همشهری بنده و اصالتاً اهل نیریز فارس است، امروز درباره «باند پالیزدار» توضیح داد. او ضمن نامرتبط اعلام کردن «پرونده شهبازی» با «پرونده پالیزدار»، که جای شکر دارد، در پاسخ به پرسش خبرنگاری درباره من چنین گفت:
«جمشیدی در پاسخ به سئوال خبرنگار دیگری در رابطه با پرونده عبدالله شهبازی گفت: این پرونده شاکی خصوصی دارد. فرماندار شیراز، فرمانده سپاه شیراز، بخشداری شیراز، خانواده شهدای حسینیه رهپویان شیراز و تعدادی از عشایر شاکیان این پرونده هستند. در بخشی که مربوط به اراضی آن منطقه است، منابع طبیعی شکایتی را مطرح کرده، در تاریخ 29 خرداد ماه برای وی وثیقه صد میلیون تومانی صادر شد که وی با تودیع وثیقه اکنون آزاد است و پرونده در حال رسیدگی است.»
انتظار نمیرفت سخنگوی قوه قضائیه، بیتوجه به حقایق مطروحه در ماجرای جنجالی من، سخنان مقامات معارض مرا در شیراز تکرار کند. من 1461 صفحه کتاب درباره پدیده نامیمون تکوین الیگارشی جدید در جمهوری اسلامی ایران، نقش مدیران و دیوانسالاری در آن، و رابطه آن با «زمینخواری» نگاشتهام. این رساله در سه بخش است. سوّمین بخش در پاسخ به اتهامات وارد شده از سوی مقامات فاسد محلی فارس است؛ همان کسانی که کوشیده و میکوشند با «شخصی» جلوه دادن دعاوی من اصالت حرکتی را که آغاز کردهام مخدوش کنند. این بخش از رساله مستند به مدارکی است که میتوان عیار آن را سنجید.
معهذا، ظاهراً یک بار گفتن برای برخی مدیران ما کافی نیست و باید مکرر تکرار کرد. ماجرای من نه «فرافکنی» است نه منافع شخصی در حرکتم علیه فساد دیوانی در فارس داشته و دارم. پرونده شکایت متقابل من و اداره منابع طبیعی نیز، چنانکه هم در رساله «زمین و انباشت ثروت»، با انتشار مدارک مربوطه، و هم در مصاحبه پس از بازداشتم گفتهام، ربطی به حرکت من ندارد هر چند انگیزه و عاملی بود برای آشنایی من با فساد انباشته در دیوانسالاری دولتی و ناکارآمدی و فساد جاری در قوه قضائیه.
در سخنان آقای جمشیدی جای شاکی و متشاکی، ظالم و مظلوم، تعویض شده. سبق دعوی با من است. شاکی علیه اداره منابع طبیعی من بودهام و زمانی که در تعارض با تمامیت شبکه رانتخوار و فاسد شیراز قرار گرفتم، آقایان پرونده تخریب هشتاد هکتاری را در دادسرای شیراز علیه من ساختند. حقوقدانان و آشنایان با قانون، از جمله آقای جمشیدی، خوب میدانند که در شکایت اداره منابع طبیعی علیه من، با توجه به وجود پرونده شکایت من و سایر وراث مرحوم شهبازی در شعبه 23 دادگاه حقوقی شیراز (مجتمع ملا صدرا)، بازپرس باید قرار اناطه صادر میکرد. معهذا، چنین نکردند تا هر زمان مقابله من اوج گرفت این پرونده را مانند «پیراهن عثمان» از پستو بیرون کشند و علم کنند. ولی، حتی این پرونده نیز، که بازپرس شعبه نهم دادسرای شیراز برخلاف نص صریح قانون حدود سه سال است از صدور قرار اناطه و ارجاع آن به دادگاه ذیصلاح مربوطه امتناع کرده (که قصد دارم علیه این اقدام به دادسرای انتظامی قضات شکایت کنم)، تاکنون به سود من بوده. برخلاف گفته آقای بانشی، دادستان شیراز، کارشناسان تأیید کردهاند که زمین منابع طبیعی تخریب نشده و ملکیت قدیمی من نیز تا این مرحله از دادرسی به اثبات رسیده است.
حضرت آیتالله
به رغم توضیحات پیشگفته، بازداشت من در 29 خرداد هیچ ارتباطی با دعوی متقابل من و اداره منابع طبیعی نداشت. این بازداشت به دلیل شکایت سردار عبدالعلی نجفی (فرمانده برکنار شده سپاه انصار و فرمانده پیشین نیروی مقاومت بسیج منطقه فارس) و سرهنگ ابراهیم عزیزی (فرماندار کنونی شیراز و فرمانده سابق بسیج شیراز) و سرهنگ عزیزالله ذبیحپور (معروف به ملکپور) فرمانده پیشین اطلاعات مقاومت منطقه بسیج فارس و غلامرضا غلامی (بخشدار مرکزی شیراز) بود. تعدادی از اعضای خانوادههای محترم شهدای حسینیه سیدالشهدای شیراز نیز، به تحریک سید محمد انجوی نژاد (مسئول کانون رهپویان وصال)، گویا شکوائیهای تنظیم کردهاند که هنوز مطرح نشده و علیالقاعده باید جداگانه طرح دعوی شود. ظاهراً شکوائیه فوق به این دلیل است که من علت تکه پاره شدن حدود دویست تن از عزیزان در حسینیه را از همان نخستین ساعات «انفجار سازمانیافته» خواندم (برخلاف مقامات محلی فارس و خطیب نماز جمعه تهران که حادثه را تصادفی و ناشی از انفجار مهمات فرسوده در نمایشگاه خواندند و حتی حاضر نبودند شهدا را «شهید» بنامند) و بعد که ادعای من به اثبات رسید بر انفجار مین ضد تانک موجود در «نمایشگاه معراج شهدا»، به دلیل ضربه ناشی از انفجار بمب دست ساز جاسازی شده در زیر غرفه فوق، تأکید کردم و توضیحات وزیر اطلاعات را ناکافی خواندم. روشن است که ادعای من دال بر انفجار مین ضد تانک حاوی مواد منفجره به معنی مقصر بودن آقای انجوی نژاد و برخی نزدیکان ایشان در حادثه فوق است و طبیعی است که وی بکوشد بهر لطایف الحیلی خود را از این مخمصه نجات دهد؛ حتی به بهای تحریک خانوادههای معظم شهدای حسینیه علیه من. ازاینروست که وی سناریوی شکایت علیه مرا طراحی کرد؛ شکایتی که معلوم نیست تا چه میزان مورد پذیرش و تأیید خانوادههای شهدا باشد. (به تصاویر مربوطه توجه کنید: امضای خانوادههای محترم شهدا، به فرض صحت آنها، جداگانه و بدون ذکر نام و شکوائیه علیه من یا فرد دیگر اخذ شده و نامه آقای انجوی نژاد دال بر شکایت علیه من و تعدادی از گردانندگان مجمع دانشجویان عدالتخواه فارس در نامهای جداگانه تنظیم گردیده.) مفید است مقامات قضایی کشور، بهویژه آیتالله دری نجفآبادی، دادستان کل کشور، به گزارشهای هیئتهای کارشناسی اعزامی از تهران در این زمینه توجه کنند و برای رسیدگی به پرونده حادثه انفجار حسینیه شیراز صرفاً به گزارش وزارت اطلاعات اکتفا ننمایند.
جناب آقای شاهرودی
هنوز این پرسش برای من بیپاسخ مانده که مقام معظم رهبری در سفر خود به استان فارس، بهرغم اینکه سفر فوق پس از انفجار مدهش حسینیه سیدالشهدا بود و بهرغم ارادتی که ایشان به خانوادههای معظم شهدا و جانبازان دارند، چرا حاضر نشدند جمعی را به حضور بپذیرند که سخنگوی آن سید محمد انجوی نژاد باشد؟ این دیدار تاکنون نیز رخ نداده است. آیا شما پاسخی برای این پرسش مهم دارید؟
همانگونه که در مصاحبه خود گفتم، ماجرای من از اوّلین نامه سرگشاده عشایر سُرخی علیه تخریب مراتعشان آغاز شد و بهتدریج اوج گرفت. این ماجرا چه ارتباطی با مسائل شخصی من دارد؟ در صورت لزوم میتوانم برای آیتالله شاهرودی بهطور مستند و حضوری توضیح دهم که برای ساکت کردن من چه وعدههای دادند که یکی از آنها عضویت در هیئت مدیره تمامی شرکتهای متعلق به آقایان و «در خانه نشستن و پارو کردن پول» بود. چه انگیزهای سبب شده که تا این لحظه در برابر تهدیدها و تطمیعهای آقایان سر فرود نیاورم و، بهرغم بیماری حاد قلبی، رنج زندان احتمالی و فشارهای عصبی ناشی از هجمه سنگین تبلیغی و سیاسی آقایان را پذیرا شوم؟
توقع من از حضرت آیتالله شاهرودی، که به ایشان ارادت فراوان داشته و دارم، جز این بود. آقای جمشیدی چگونه این مصاحبه دادستان شیراز را توجیه میکنند که پس از بازداشت من در 29 خرداد 1387 هر چه خواستند گفتند، جای شاکی و متشاکی را عوض کردند و حتی پرونده تیراندازی به چادر محل اقامت مرا (نیمه شب 13 اردیبهشت 1384)، که پرونده آن در اداره آگاهی موجود است، به حساب من گذاردند!
حضرت آیتالله شاهرودی! عنایت فرمایید و برای یک بار هم شده متن مصاحبه دادستان خود در شهر شیراز را بخوانید. آیا این دادستان به دلایل عدیده مشهود در این مصاحبه مغرض، مجرم و محکوم به عزل سریع نیست؟
همه میدانند مرا به چه اتهامی بازداشت و با وثیقه سنگین یکصد میلیون تومانی آزاد کردند. همه میدانند «اتهام» من ایستادگی در برابر اقدامات غیرقانونی و تجاوزکارانه «مافیای زمین خوار شیراز» بوده است. آقای شاهرودی، خوب است بدانید ثروت نقدی (منقول) یک عضو این شبکه، آقای علیرضا مسعودی، بهگفته خود او در حضور جمعی از مسئولین بلندپایه استان 700 تا 800 میلیارد تومان است (به جز املاک و اموال غیرمنقول او). متأسفانه، این شبکه شامل برخی مقامات قضایی فارس نیز میشود.
جناب آقای شاهرودی
توجه فرمایید که میزان وثیقه من هیچ نسبتی با اتهامم نداشت. دادگاه، به اتهام «توهین و افترا و تشویش اذهان عمومی» میتواند حداکثر، به دلیل تعدد جرم بابت یک موضوع واحد (تألیف و انتشار کتابی بهنام «زمین و انباشت ثروت: تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز») جمعاً مرا به سه سال زندان محکوم کند. بخشنامه قوه قضائیه میزان وثیقه را روزانه 15 هزار تومان تعیین کرده که وثیقه من باید حداکثر 16 میلیون تومان میبود. دادستان شیراز وثیقه یکصد میلیون تومانی را با چه معیاری تعیین نمود؟ با معیار حب و بغض شخصی یا قانون؟ آیا میدانست وثیقه خانم هاله اسفندیاری، که به جاسوسی و براندازی و همه چیز اعتراف کرد و مورد تجلیل جرج بوش نیز قرار گرفت، 300 میلیون تومان بود؟ راستی، تحصیلات حقوقی و فقهی آقای بانشی، دادستان عمومی و انقلاب شیراز، تا چه پایه است؟!