سکولاریسم در ذات خود با ستم، دروغ و شرارت رابطه وثیق و مستقیم دارد. یک نظام سکولار در ذات خود نمی تواند رویکرد عادلانه به تدبیر امور داشته باشد. تدبیر امور با هدف تأمین منافع فرد یا گروه خاص و یا حتی مردم یک جامعه در نظام سکولار باعث تلاقی با منافع جوامع دیگر و در نتیجه ستم خواهد شد و در نهایت، ستم را در جهان افزایش می دهد که برآیند آن، منافع مردم جهان را تأمین نمی کند.
بیشتر مناطق آسیا، آفریقا و آمریکا در طی پنج قرن گذشته توسط امپراتوری های پرتغال، اسپانیا، انگلیس و سپس آمریکا غارت شده اند و حتی نیروی انسانی آن ها به بردگی برده شده اند. این غارت ها منشأ ثروت و قدرت هنگفتی است که در قرن بیستم در اروپا و آمریکای شمالی انباشته شده است. برده داری امپراتوری بریتانیا و کشتار برده ها و انتقال بسیاری از آن ها به آمریکا در طی قرون هفدهم تا نوزدهم و خالی شدن سرزمین های پهناور آفریقا از نیروی کار، منشأ عقب ماندگی کشورهای آفریقاست.
صحبت از یهودیان گاه بسیار سهل و در عین حال ممتنع است. اگر کسی درباره اقلیت های قومی یا مذهبی دیگر چیزی بنویسد، اتفاق عجیبی نمی افتد، اما یهودیت اقلیتی حساس و حساسیت برانگیز است. وقتی ماکس وبر از پیوریتن ها صحبت می کند، کسی حساس نمی شود، و حتی او و کتابش تأیید، تشویق و تبلیغ می شوند؛ ولی ورنر سومبارت پا به عرصه ای دیگر گذاشت و همین باعث شد که بارها اتفاق هایی برای او و کتابش بیفتد که انتظارشان را نداشت.
کتاب "یهودیان و حیات اقتصادی مدرن" {یهودیان و سرمایه داری جدید} (The Jews and Modern Capitalism) که منتشر شد، گروهی از یهودیان برآشفتند که این کتابی ضدیهودی است و یهودستیزها نیز بیش تر آشفته شدند که این کتاب با ملایمت از یهودیان حرف می زند و آن ها را به قدر کافی رسوا نمی کند. ظاهراً محور فکر هر دو گروه یهودستیزی بود نه کتاب سومبارت؛ اما در نهایت، آن چه طرفین خود را، با سوزاندنش تسلی می دادند، کتاب سومبارت بود.
پرواز همای در اجرای موسی و شبان از زبان شبان به موسی می گوید:
"نه جنگی با کسی دارم نه کس با من
بگو موسی بگو موسی پریشان تر تویی یا من"
و در تصنیف "مرغ سحر ناله سر مکن" می خواند:
"بر دهان ظالمان بزن از گناهشان گذر مکن"
این دو مطلب که هر دو از شیوه اندیشه او برخاسته است چگونه با یکدیگر سازگارند؟
منتظر نظرات ارزشمند شما دوستان هستم.
امروز پیامی برایم ارسال شده بود با این متن:
«در حدود سال 1371 شمسى بود که عدهای از کارشناسان و محققان ایرانی مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس از 1400 سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس اعلام کردند از این پس در تقویمها به جای وفات بنویسند شهادت، و این روز را تعطیل اعلام نمودند.
بنابراین مسئله شهادت فاطمه رضی الله عنها بزرگترین افترا و دروغ تاریخ است و هرگز چنین چیزی صحت ندارد. جالب اینجاست که چه طور ممکن است حضرت علی رضی الله عنه که اسد الله (شیر خدا) و فاتح خیبر به حساب میآید، و کسی که موظف بود از همه مظلومان دفاع کند نتوانست از خودش و ناموسش دفاع کند؟ و ناموس (همسر) خط قرمز هر شخصی به حساب میآید و بیعرضهترین آدمها جایی که زن و بچه خود را در خطر ببینند از فدا نمودن خود دریغ نمینمایند، پس چرا حضرت علی از همسر خودش و از دختر پیامبر صلى الله علیه و سلم دفاع ننمود؟ در حالی که پستترین و نامردترین آدمهای کره زمین از همسر و فرزندان خود دفاع میکنند و اگر نتوانند از جان خود دریغ نمینمایند. این را در اصطلاح ما مظلومیت نمیگویند بلکه بی غیرتی و نامردی مینامند. اهل سنت حضرت علی رضی الله عنه را اسد الله الغالب (شیر پیروزمند خدا) لقب دادهاند چون حضرت علی در هیچ جا مغلوب کسی دیگر نشد، ولى اهل تشیع متأسفانه با قبول کردن شهادت فاطمه در واقع حضرت على را نامرد دانستهاند که شایسته چنین شخص بزرگوارى نیست، و در صورت پذیرفتن این مطلب دروغ، حضرت علی چه مردانگی داشت؟ و در صورت صحت این مطلب دروغ، آنان که چنین کردند ظالم بودند و طبق آیه کریمه که میگوید: "ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار (به ظالمان نزدیک نشوید که در آتش می افتید)"، حضرت علی با چه مجوزی دست در دست آنان گذاشته بود و پشت سرشان نماز میخواند و در همه موارد کمکشان مینمود طوریکه حضرت عمر رضی الله عنه حضرت على را مشاور خود قرار داده بود؟»
در پاسخ این سخنان باید گفت:
اول این که مسأله شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها یک راز نبوده و قرنهاست که آشکار است و به تازگی کشف نشده است. دوم این که مسأله غیرت نسبت به ناموس مسأله ای است که بین انسان و حیوان مشترک است و با غیرت بودن نسبت به ناموس با وجود اهمیت فراوانی که دارد شرافت مهمی برای انسان محسوب نمیشود و صد البته که معصومان علیهم السلام از غیرت الهی برخوردار بودهاند که شامل غیرت نسبت به ناموس و از آن مهمتر غیرت نسبت به دین خدا و عقیده و مکتب الهی است. حضرت علی علیه السلام هم چون اسدالله بودند میتوانستند در زمان غصب خلافت غاصبان را از میان بردارند و حق الهی خود را بازپس بگیرند ولی به دلیل این که این کار باعث اختلاف و چند دستگی میان مسلمانان میشد از این کار صرف نظر کردند. در غیر این صورت با ایجاد اختلاف میان مسلمانان جامعه اسلامی رو به ضعف مینهاد و کیان حکومت اسلامی و دین اسلام به خطر میافتاد. سکوت و همکاری ایشان در برخی موارد و نه در همه موارد با خلفا نیز به همین دلیل بوده است. ولی ایشان عدم رضایت خود از غاصبان خلافت را تا جایی نشان دادند که غاصبان ایشان را با زور برای بیعت کردن به مسجد بردند و مسلمانان فهمیدند که ایشان با زور بیعت کردند و نه با رضایت. ولی پس از بیعت به همان دلیل پیش گفته در برخی موارد همکاری خود با حکومت را ادامه دادند و به حاکمان مشاوره دادند تا جایی که عمر بارها میگفت اگر علی نبود عمر هلاک میشد. حضرت زهرا علیها السلام نیز برای دفاع از دین خدا و ولایت بر حق علی علیه السلام و نه به خاطر منافع شخصی و برای دفاع از جان حضرت علی علیه السلام و استمرار خط امامت ایشان در جامعه، جان خود را فدا نمودند و به وظیفه الهی خویش به نحو احسن عمل نمودند و چهره غاصبان خلافت را بیش از پیش به مسلمانان نمایاندند. زیرا در موقع حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها از سوی غاصبان خلافت تهدید به قتل حضرت علی علیه السلام نیز صورت گرفت و بیم آن میرفت که با شهادت حضرت علی علیه السلام خط امامت و هدایت جامعه اسلامی منقطع شود و اسلام نوپا یتیم گردد و در چنگال گرگهای زمانه دریده شود. به همین دلیل حضرت زهرا علیها السلام به پشت در خانه میروند در صورتی که حضرت علی علیه السلام در خانه بودند. با جراحت حضرت زهرا علیها السلام مردم که شاهد ماجرا بودند برانگیخته میشوند و غاصبان و مهاجمان نمیتوانند اقدام به قتل حضرت علی علیه السلام نمایند ولی به زور و با تهدید، ایشان را برای بیعت به مسجد میبرند و این عمق خشونت و عداوت آنان با اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم را میرساند. از جمله مسائل دیگر اعلام عدم رضایت از غاصبان خلافت توسط حضرت زهرا علیها السلام و ذکر این مطلب که طبق حدیث نبوی رضایت خدا در رضایت ایشان و نارضایتی خدا در نارضایتی ایشان است. این ماجرا پس از درخواست غاصبان برای عیادت از ایشان برای فرونشاندن خشم مردم از جراحت ایشان است. این موضوع نیز نشان از آن دارد که ایشان چه در ماجرای فدک و چه در ماجرای بیعت برای دفاع از حق ولایت الهی و نمایاندن چهره غاصبان برخاسته بودند و در این راه جان خویش را فدا نمودند. مسأله دیگر وصیت ایشان برای تشییع مخفیانه و مخفی بودن آرامگاه ایشان است تا غاصبان نتوانند با شرکت در مراسم تشییع و زیارت قبر ایشان وجهه خود را در میان مردم بازسازی کنند و خود را از اتهام غصب خلافت و قتل دختر پیامبر صلوات الله علیهما مبرا گردانند و این وصیت ایشان نیز آخرین اقدام سیاسی ایشان علیه حکومت غاصب وقت بود و مخفی بودن آرامگاه ایشان تاکنون نیز سند این حرکت سیاسی ایشان است.
مسلمانان هر روز ده بار از خداوند می خواهند که آن ها را به راه بنی اسرائیل و یهودیان و بندگان مورد خشم خود راهنمایی نکند و به راه راست هدایت کند.
به آیات زیر از سوره حمد که هر روز در نمازهای پنج گانه می خوانیم توجه کنید:
ما را به راه راست راهنمایی کن(6) راه کسانی که به آن ها نعمت دادی؛ نه مورد خشم قرار گرفتگان و نه گمراهان(7)
و به آیات زیر از سوره بقره که مورد خشم قرار گرفتگان را معرفی می کند فکر کنید:
و زمانی که گفتید: ای موسی، ما هرگز بر یک نوع خوراک صبر نمی کنیم، پس پروردگارت را در حق ما بخوان تا برای ما از آن چه زمین می رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش بیرون آورد. موسی گفت: آیا شما به جای چیز بهتر چیز پست تر را می طلبید؟ به شهری فرود آیید که آنچه خواستید برای شما فراهم است. و ذلت و نیاز بر آن ها زده شد و مستحق خشم خدا شدند. این برای آن بود که آن ها همواره به نشانه های خدا کفر می ورزیدند و پیامبران خدا را به ناحق می کشتند و این به خاطر آن بود که نافرمانی کردند و پیوسته تجاوز می نمودند(61)
بد چیزی است آن چه آن ها خود را بدان فروختند که به آن چه خدا فرو فرستاده کفر می ورزند به خاطر حسد بر آن که چرا خداوند از فضل خویش بر کسی از بندگانش که می خواهد نازل می نماید. پس آن ها به خشمی بر روی خشمی گرفتار شدند و برای کافران عذابی خوارکننده خواهد بود.(90)
دن براون نویسنده رمز داوینچی در رمان تزویر با نبش قبر تئوری های داروین ظاهراً می خواهد بگوید آفرینش زندگی به دست خدا نبوده است؛ تا بگوید خدایی نیست.
در این رمان سخن از سنگی آسمانی است که در آن فسیل های جاندارانی وجود دارد و زیر صفحات یخ قطب شمال یافت شده است.ادامه مطلب...
آبراهام لینکلن در سال 1846 به کنگره راه یافت و جان اف کندی در سال 1946.
لینکلن در سال 1860 به ریاست جمهوری انتخاب شد و کندی در سال 1960.
هر دو به خصوص بر حقوق مدنی تأکید داشته اند.
هر دو پس از ورود به کاخ سفید فرزندی را از دست دادند.
هر دو در یک روز جمعه کشته شدند و هر دو هم به ضرب گلوله ای که به سرشان اصابت کرد.
منشی لینکلن کندی نام داشت و منشی کندی لینکلن.
هر دو به دست فردی از اهالی جنوب آمریکا کشته شدند و هر دو هم جانشینی به نام جانسون داشتند.
اندرو جانسون که جانشین لینکلن شد در سال 1808 به دنیا آمده بود و لیندون جانسون که بر جای کندی نشست در سال 1908.
جان ویلکس بوث که لینکلن را به قتل رساند متولد سال 1839 بود و لی هاروی اوسوالد که به زندگی کندی پایان داد متولد 1939.
هر دو قاتل اسمی سه بخشی داشتند و هر اسم از 15 حرف تشکیل شده بود.
لینکلن در تئاتری به نام فورد به قتل رسید و کندی در اتومبیلی لینکلن ساخته شده در کارخانه فورد.
لینکلن در یک تئاتر کشته شد و قاتلش پس از فرار خود را در انباری مخفی کرد و کندی از انباری هدف قرار گرفت و قاتلش پس از فرار در یک تئاتر پنهان شد.
بوث و اوسوالد هر دو پیش از آغاز محاکمه شان به قتل رسیدند.
لینکلن یک هفته پیش از مرگ خود در شهر مونرو در مریلند به سر می برد و کندی اوقات خود را با هنرپیشه ای به نام مریلین مونرو می گذراند.
خب حالا با اطمینان می توان گفت دور مخملباف به پایان رسیده است، دوری که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد... از همان اول با کمال تأسف معلوم بود که مخملباف از آن تب های تند است که زود سرد خواهد شد، اما همان تندی و داغی مانع از آن بود که این برودت قریب الوقوع را باور کنند. اما امروز دیگر در وجود او باید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. "نوبت عاشقی" و "شب های زاینده رود" از لحاظ ساختار سینمایی به اولین کارهای دانشجویان بی استعداد سینما شبیه هستند و بنا بر این، اصلاً نباید درباره آن ها به عنوان فیلم سخن گفت.
آن چه که باعث می شد تا ما علی رغم آگاهی مان از تحولات فکری و درونی او سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را واداشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم.
مسأله مخملباف از "دست فروش" به بعد، فقر و عدالت بوده است بی آن که جواب را پیدا کند و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی دهد. فقط شک می کند و دیگران را به شک می اندازد و بعد هم رهایشان می کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است.
پیش قراولان ایجاد آن فضای مغشوشی که امکان ازاله هویت از انقلاب را رفته رفته فراهم کند باید افرادی باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پیوسته به دشمن. محسن مخملباف یکی از بهترین کسانی بود که می توانست این وظیفه را بر عهده بگیرد؛ سیاه اندیشی و عصبیت او سال ها بود که خود را در فیلم هایش به ظهور رسانده و گرگ ها را در کمین او نشانده بود. یک تحلیل درست از جلوه های تحولات فکری او در فیلم هایش می توانست به خوبی نشان دهد که مخملباف خودش نیز به همان دور باطلی گرفتار آمده است که "بای سیکل ران" در آن رکاب می زد و به مقصد نمی رسید. دیگر پرسوناژهای او نیز به مقصد نرسیدند، نه دست فروش، نه حاجی و نه دیگران...
آن چه که به آنان این جرأت را بخشیده یکی تفرقه حاکم در میان ماست و دیگر، وجود افرادی چون مخملباف که به حریم هایی که روزی به آن اعتقاد داشته اند وفادار نمانده اند... مخالفان سیاسی داخلی و خارجی، این کارگردان را به عنوان "یک فرد حزب اللهی که از عقاید خویش برگشته است" می شناسند و به همین دلیل در هنگام نمایش فیلم های او، درست در نقاطی که نیش سیاسی به نظام می زند، تماشاگران جشنواره ای هم کف می زنند.
در جامعه ای که جبر موقعیت و شرایط بسیاری از جوانان کشور را واداشت تا خود را برای آزادی فدا کنند، جبر همان موقعیت و شرایط بچه مسلمان دیگری را هم واداشت تا خط بطلان بر هر چه داشت بکشد و در صف اصحاب هربرت مارکز و پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع کند! به راستی از جبر محیط چه کارها که بر نمی آید!
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی
فیلم عروس توانسته است که از مرز تصنع فاصله بگیرد و به واقعیت تبدیل شود. در فیلم نامه هیچ چیز نیست که تو را مشکوک کند به آن که همه این ماجرا دامی است که کارگردان برای تو گسترده است تا به فلان پیام برسی. احساسی که من در غالب فیلم ها دارم و به همین دلیل بسیار کم اتفاق می افتد که برای دل خودم به سینما بروم؛ بیشتر به حکم وظیفه به سینما می روم و کمتر فیلمی است که بتواند مرا از احساس تصنع بیرون بیاورد.
البته من معتقدم که عروس فیلم بدی نیست و حتی از لحاظ مضمون یک فیلم اخلاقی است. مگر آن که بخواهیم چند کلوزآپ از خانم کریمی و یا زیبایی ایشان را جنایتی تلقی کنیم که هیچ چیز - حتی سیر اخلاقی فیلم که از دقیقه بیست به بعد در جهت نفی زندگی کادیلاک نشینان و هواداران سانتی مانتالیسم حرکت می کند- نمی تواند این جنایت را جبران کند!
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی