اینکه مادیون و ضد مذهبها میگویند دین تریاک جامعه است، تخدیر است، عامل رکود و توقف است، توجیهگر مظالم و تبعیضات است، نگهبان جهل است، افیون تودههاست، راست است اما درباره مذهب حاکم و مذهب شرک و مذهب تبعیض که سوار بر تاریخ بوده است، و دروغ است اما درباره مذهب راستین، مذهب توحید، مذهب محکومان و مستضعفان که همواره از صحنه زندگی و تاریخ بیرون رانده شده است. یگانه نقشی که مذهب محکوم ایفا کرده اعتراض و انتقاد بوده است، مانند اینکه حزبی اکثریت را در قوه مقننه ببرد و دولت را از اعضای خود تشکیل دهد و برنامههای خود را پیاده و تصمیمات خود را اجرا کند، و حزبی دیگر هر چند مترقیتر و پیشروتر اما همیشه در اقلیت بماند، که جز اعتراض و انتقاد از اکثریت کاری از او ساخته نیست. حزب اکثریت گوشش به این انتقادها بدهکار نیست، هر طور دلش میخواهد جامعه را میچرخاند و احیانا از انتقادها و اعتراضهای اقلیت برای استحکام کار خود استفاده میکند. اگر این انتقادها نبود ممکن بود خود به خود در اثر فشار روز افزون سقوط کند، اما انتقادهای اقلیت به او هشدار میدهد و به این وسیله وضع خود را مستحکمتر مینماید. بیان گذشته به هیچ وجه صحیح نیست، نه از جهت تحلیل ماهیت شرک و نه از جهت تحلیل ماهیت مذهب توحید و نه از جهت نقشی که در تاریخ برای این دو مذهب تصویر شده است. بدون شک همیشه مذهب در جهان بوده است، اعم از مذهب توحید و یا مذهب شرک و یا هر دو. در اینکه آیا مذهب شرک تقدم داشته بر مذهب توحید و یا برعکس، مذهب توحید بر مذهب شرک تقدم داشته است، علمای جامعهشناسی نظرهای مختلف دادهاند، غالبا گفتهاند اول مذهب شرک وجود داشته و مذهب تدریجا تکامل یافته و به توحید رسیده است، و برخی برعکس گفتهاند. روایات دینی، بلکه برخی از اصول دینی، نظر دوم را تأیید میکند. اما اینکه به هر حال چرا مذهب شرک پدید آمده است، آیا واقعا مذهب شرک برای توجیه مظالم و تبعیضات وسیله ستمگران تاریخ اختراع شده یا علت دیگر دارد، محققان علل دیگری ذکر میکنند و به این سادگی نمیتوان قبول کرد که شرک مولود تبعیضات اجتماعی است. تحلیل مذهب توحید به عنوان اینکه توجیهی است برای خواستههای طبقات محروم ضد تبعیض و طرفدار برادری و برابری و یگانگی، از این هم غیرعالمانهتر است و بعلاوه با مبانی اسلامی به هیچ وجه سازگار نیست. بیان گذشته، پیامبران راستین خدا را به صورت "تبرئه شدگان ناکام" در میآورد، ناکام از آن جهت که در برابر باطل شکست خورده و در طول تاریخ مغلوب بودهاند، مذهبشان نتوانسته در متن جامعه نفوذ کند و سهم قابل توجهی لا اقل در حد مذهب حاکم و باطل به خود اختصاص دهد، نقشی جز اعتراض و انتقاد به مذهب حاکم نتوانسته ایفا کند، و اما "تبرئه شده" از آن جهت که بر خلاف ادعای مادیون، در قطب استثمارگران و چپاولگران قرار نداشته و عامل توقف و رکود نبودهاند، جهتگیری آنها به سود آن طبقه نبوده، بر عکس، در قطب مستضعفان و استثمار شدگان جای داشته، درد آنها را چشیده و از میان آنها برخاستهاند و به سود آنها و در جهت احقاق حقوق از دست رفته آنها کوشا بودهاند. پیامبران راستین همچنانکه از نظر روح دعوت و رسالتشان که همان جهتگیری و جبهه گیری آنان است تبرئه میشوند، از جنبه ناکامیشان نیز کاملا تبرئه میگردند، یعنی آنها مسؤول ناکامی خود نیستند، زیرا "جبر تاریخ" ناشی از مالکیت اختصاصی، جبرا و قهرا جامعه را به دو نیم کرد: نیم استثمارگر و نیم استثمار شده، نیم استثمارگر که مالک تولیدات مادی بود قهرا مالک تولیدات معنوی هم بود، و با جبر تاریخ که همان قضا و قدر است در تعبیر مادیاش، قضا و قدری که خدایش نه در آسمان بلکه در زمین، خدایش نه مجرد بلکه مادی، یعنی همان قدرت حاکمی که نامش زیربنای اقتصادی جامعه و شاهفنرش "ابزار تولید" است، نمیتوان پنجه افکند، پس پیامبران مسؤول ناکامی خود نبودهاند. ولی ضمن اینکه با بیان گذشته، پیامبران راستین تبرئه میشوند، نظام راستین هستی که گفته میشود نظام "خیر" است، نظام "حق" است، خیر بر شر غلبه دارد، تخطئه میشود.
منبع سخنان شهید مطهری کتاب جامعه و تاریخ ایشان است.